سیف فرغانی:آن نگاری کو رخ گلرنگ داشت بی رخش آیینه دل زنگ داشت
❈۱❈
آن نگاری کو رخ گلرنگ داشت
بی رخش آیینه دل زنگ داشت
وآن هلال ابرو که چون ماه تمام
غره یی در طره شبرنگ داشت
❈۲❈
یک نظر کرد و مرا از من ببرد
جادوی چشمش چنین نیرنگ داشت
چون نگین بر دل نشان خویش کرد
یار نام آور که از ما ننگ داشت
❈۳❈
دل برفت و خانه بر غم شد فراخ
کانده او جای بر دل تنگ داشت
بی غم او مرده کش باشد چو نعش
قطب گردونی که هفت اورنگ داشت
❈۴❈
هم ز دست او قفا خوردم چو چنگ
گرچه بر زانوم همچون چنگ داشت
صد نوا شد پرده افغان من
ارغنون عشقش این آهنگ داشت
❈۵❈
روز و شب چون دیگ جوشان ناله کرد
آب خامش چون گذر بر سنگ داشت
سیف فرغانی بصلحش پیش رفت
گرچه او در قبضه تیغ جنگ داشت
❈۶❈
آفتابی اینچنین بر کس نتافت
تا اسد خورشید و مه خرچنگ داشت
کامنت ها