گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سیف فرغانی:اگر دلست بجان می خرد هوای ترا وگر تن است بدل می کشد جفای ترا

❈۱❈
اگر دلست بجان می خرد هوای ترا وگر تن است بدل می کشد جفای ترا
بیاد روی تو تازنده ام همی گریم که آب دیده کشد آتش هوای ترا
❈۲❈
کلید هشت بهشت ار بمن دهد رضوان نه مردم اربگذارم درسرای ترا
اگر بجان وجهانم دهد رضای تو دست بترک هر دو بدست آورم رضای ترا
❈۳❈
بگیر دست من افتاده را که در ره عشق بپای صدق بسر می برم وفای ترا
چه خواهی ازمن درویش چون ادا نکند خراج هردو جهان نیمه بهای ترا
❈۴❈
برون سلطنت عشق هرچه پیش آید درون بدان نشود ملتفت گدای ترا
سزد اگر ندهد مهر دیگری دردل که کس بغیر تو شایسته نیست جای ترا
❈۵❈
مرا بلای تو ازمحنت جهان برهاند چگونه شکر کنم نعمت بلای ترا
اگرچه رای تو درعشق کشتن من بود برای خویش نکردم خلاف رای ترا
❈۶❈
بدست مردم دیده چو سیف فرغانی بآب چشم بشستیم خاک پای ترا

فایل صوتی دیوان اشعار شمارهٔ ۱۱

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

امین کیخا
2013-07-30T15:15:48
فرغانه امروز در ازبکستان است ،نغز اینکه روزی در بازار مکه می رفتم مردی نورانی با ریشی انبوه و زرد و جامه ای سپید در فروشگاه ساعت می فروخت ، چون همگان پارسی در می یافتند پارسی می گفتم و بیشتر مردم دست و پا شکسته پاسخ می کردند . هنگامی که بهای ساعتی را پرسیدم به پارسی روانی که با فروغ إیمانش که از او می تافت در هم سرشته بود پاسخ داد ، من خشک شدم ! گفتم تو پارسی نیاموختی خود دانسته ای ! گفت تو کجایی هستی گفتم اهواز گفت من ازبکم و بر من به بهتر پارسی دانستن نازید! و من سیف فرغانه را نمی شناختم و جوانی بودم نا ازموده و خوارزم سمرقند و شکرستان تاجیکان را ندانستم . دیدار ان رو را باز می خواهم ، شنیده ام به بهشت اندر هم پارسی می گویند .