سیف فرغانی:کسی کو غم عشق جانان نداشت چو زنده نفس می زد و جان نداشت
❈۱❈
کسی کو غم عشق جانان نداشت
چو زنده نفس می زد و جان نداشت
گدای توام ای توانگر بحسن
چنین مملکت هیچ سلطان نداشت
❈۲❈
تویی آن شفایی که بیمار دل
بجز درد تو هیچ بیمار نداشت
دلی را که اندوه تو جمع کرد
غم هر دو کونش پریشان نداشت
❈۳❈
از آن مشتغل شد بشیرین خود
که خسرو چو تو شکرستان نداشت
بملک ارسکندر بود مفلس است
که همچون خضر آب حیوان نداشت
❈۴❈
بخارست جانی که عاشق نشد
دخانست ابری که باران نداشت
غم عشق خور سیف اگر زنده ای
هر آنکس که این غم نخورد آن نداشت
❈۵❈
مرو بی محبت که مفتی عشق
چنین مؤمنی را مسلمان نداشت
کامنت ها