سیف فرغانی:در آن زمان که دلم میل با جمالی داشت نبود بی خبر از سر عشق و حالی داشت
❈۱❈
در آن زمان که دلم میل با جمالی داشت
نبود بی خبر از سر عشق و حالی داشت
زلطف معنی حسن ورا کمالی بود
زعشق صورت حال رهی جمالی داشت
❈۲❈
زکان لطفش گویی برو فشانده بود
هرآن جواهر مخزون که حق تعالی داشت
بعون طالع سعد آسمان همت من
ز روی او مه و از ابروش هلالی داشت
❈۳❈
چو صفحهای رخش روی روزگار رهی
زعشق چهره او دلفریب خالی داشت
چو ذره بودم وبا آفتاب قربم بود
ستاره بودم و با ماه اتصالی داشت
❈۴❈
اگر وصال همی خواست درزمان می یافت
ورانبساط همی کرد دل مجالی داشت
زحال دل چو بگفتم بجان جوابم داد
که درمشاهده من بودم او خیالی داشت
❈۵❈
مثال جان من آن روز همچو ریحان بود
که درسراچه قرب از بدن سفالی داشت
جمال دوست زهر پرده جلوه خود کرد
کسی ندید که اهلیت وصالی داشت
❈۶❈
درآن دیار که یوسف رخی پدید آمد
خرید و سود کند هر کسی که مالی داشت
کامنت ها