سیف فرغانی:مرا در دل غم جان می نگنجد درو جز عشق جانان می نگنجد
❈۱❈
مرا در دل غم جان می نگنجد
درو جز عشق جانان می نگنجد
چنان پر شد دلم از شادی عشق
که اندر وی غم جان می نگنجد
❈۲❈
نگارا عشق تو زآن عقل من برد
که در ملکی دوسلطان می نگنجد
غم تو گردن هستیم بشکست
دو سر در یک گریبان می نگنجد
❈۳❈
دل عاشق زشادی بی نصیب است
فرح در بیت احزان می نگنجد
درون عاشقان زآن سان پر از تست
که دل نیز اندر ایشان می نگنجد
❈۴❈
مرا عشق تو با دنیا و عقبی
دو نانم بر یکی خوان می نگنجد
برویت نسبتی کردیم گل را
زشادی در گلستان می نگنجد
❈۵❈
چوآمد عشق تو من رفتم از دست
بهرجا کین نشست آن می نگنجد
دل تنگ احتمال عشق نکند
سریر شه در ارمان می نگنجد
❈۶❈
برو خیمه مزن در خانه آن را
که خرگه در بیابان می نگنجد
درین ره سیف فرغانی نگنجید
وزغ در آب حیوان می نگنجد
❈۷❈
زمین را جا کجا باشد برآن اوج
که دروی چرخ گردان می نگنجد
کامنت ها