سیف فرغانی:عشق تو مرا ز من برآورد بردم ز خود و ز تن درآورد
❈۱❈
عشق تو مرا ز من برآورد
بردم ز خود و ز تن درآورد
حسنت بکرشمهای شیرین
صد شور ز جان من برآورد
❈۲❈
عشق آمده بود بر در دل
عقل از پی دفع لشکر آورد
حسن تو رسید با صد اعزاز
دستش بگرفت و اندر آورد
❈۳❈
عشقت که بپای خویش ما را
غوغای غم تو بر سر آورد
کس را ز پدر نماند میراث
این واقعه ییست مادر آورد
❈۴❈
در بحر تو غم غرقه گشتم
بنگر صدفم چه گوهر آورد
سودای تو شاعریم آموخت
تخمی که تو کشتی این برآورد
❈۵❈
آن کو درمی ندارد از سیم
با سکه تو چنین زر آورد
وز طبع چو شاخ بی ثمر سیف
از بهر تو میوه تر آورد
❈۶❈
بیهوش شدم چو از در تو
«باد آمد و بوی عنبر آورد»
کامنت ها