سیف فرغانی:هرآن نسیم که ازکوی یار برخیزد زبوی اودل وجان را خمار برخیزد
❈۱❈
هرآن نسیم که ازکوی یار برخیزد
زبوی اودل وجان را خمار برخیزد
دهند گردن تسلیم سروران جهان
بهر قلاده که از زلف یار برخیزد
❈۲❈
اسیر عشق برند از قبیلهای عرب
چو چشم هندوی تو ترکوار برخیزد
اگر زحسنش مرخلق را خبر باشد
هزار عاشقش ازهر دیار برخیزد
❈۳❈
چواو بدلبری اندر میانه بنشیند
هزار دلشده ازهر کنار برخیزد
بروز حشر ببینی که کشته شوقش
زخوابگاه عدم صد هزار برخیزد
❈۴❈
میان حسن و رخش ازخطش غباری هست
چو چاره تا زمیان این غبار برخیزد
چو بافراقش بنشست سیف فرغانی
بود که ازره وصل انتظار برخیزد
کامنت ها