سیف فرغانی:گر چه وصلت نفسی می ندهد دست مرا جز بیادت نزنم تا نفسی هست مرا
❈۱❈
گر چه وصلت نفسی می ندهد دست مرا
جز بیادت نزنم تا نفسی هست مرا
من چو وصل تو کسی را ندهم آسان دست
چون بدست آوری آسان مده از دست مرا
❈۲❈
چون تو هشیار بدم، نرگس مخمورت کرد
از می عشق بیک جرعه چنین مست مرا
مردمم شیفته خوانند و از آن بی خبرند
که چنین شیفته سودای تو کردست مرا
❈۳❈
گو نگهدار کنون جام نکونامی خویش
آنکه او سنگ ملامت زدو بشکست مرا
تا من ابروی کمان شکل تو دیدم چون صید
تیر مژگانت ز هر سو بزد و خست مرا
❈۴❈
ناوک غمزه وتیر مژه آید بر دل
از کمان خانه ابروی تو پیوست مرا
دوش بر آتش شوقت همه شب از دیده
آب می ریختم وسوز تو ننشست مرا
❈۵❈
سیف فرغانی بی روی بهار آیینش
همچو بلبل بخزان نطق فروبست مرا
کامنت ها