سیف فرغانی:دلبرم عزم سفر کرد و روان خواهد شد در دلم آنچه همیگشت چنان خواهد شد
❈۱❈
دلبرم عزم سفر کرد و روان خواهد شد
در دلم آنچه همیگشت چنان خواهد شد
او چو آب است و من سوخته با دیده تر
خشک لب ماندم و آن آب روان خواهد شد
❈۲❈
بود بیگانه ز من چون بر من نامده بود
از برم چون برود باز همان خواهد شد
از پی گریه مرا چشم شود جمله مسام
وز پی ناله مرا موی زبان خواهد شد
❈۳❈
میرود نیستش اندیشه که مردم گویند
که فلان کشته هجران فلان خواهد شد
دلبرا در دل من از غم تو سوداییست
که مرا جان سر اندر سر آن خواهد شد
❈۴❈
جان من بودی و چون نیست رفتن کردی
از من دلشده شک نیست که جان خواهد شد
دیده چون روی تو میدید دلم فارغ بود
چون ز چشمم بروی دل نگران خواهد شد
❈۵❈
از برای دل تو غصه هجرت بخورم
ور چه جانیم درین غصه زیان خواهد شد
بر من از بار فراقت چو عنان برتابی
دل من همچو رکاب تو گران خواهد شد
❈۶❈
دل که در حوصله انده تو یک لقمه است
تا غم تو بخورد جمله دهان خواهد شد
کامنت ها