سیف فرغانی:کسی که بار غم عشق آن پسر کشدا زمانه غاشیه دولتش بسر کشدا
❈۱❈
کسی که بار غم عشق آن پسر کشدا
زمانه غاشیه دولتش بسر کشدا
کسی مدام چومن بی مدام مست بود
که باده زآن لب شیرین چون شکر کشدا
❈۲❈
کسی خورد می وصلش که بی ترش رویی
چوزهر ساغر تلخش دهند در کشدا
غلام آن مه سیمین برم که از پی او
مدام از رگ کان آفتاب زر کشدا
❈۳❈
اگر مرا می عشقش ز پا دراندازد
سرم نه بار کله تن نه بار سر کشدا
وگر ز پنجه سیمین او بساغر زر
لبان خشک تو یکروز لعل تر کشدا
❈۴❈
درخت عقل بیک شاخ باده از کف او
زبوستان نهاد تو بیخ بر کشدا
مرا از آن رخ معنی نما محقق شد
که روی او قلم نسخ در صور کشدا
❈۵❈
بدست خود ید بیضای آفتاب رخت
سواد خجلت بر چهره قمر کشدا
زخود همی نرهم کاشکی می عشقش
بدست حکم خود از من مرا بدر کشدا
❈۶❈
کسی که ساغر ازین خم خورد سزد که مدام
زعیب نیل کند بر رخ هنر کشدا
ز عاشقانش تأثیر کرد در من عشق
که ذرهای زمین نم ز یکدگر کشدا
❈۷❈
اگر چه باخته ام نرد عشق می ترسم
که مهره وارم در ششدر خطر کشدا
همه عنای تو از تست سیف فرغانی
ز خون شناس چو رگ زخم بیشتر کشدا
❈۸❈
بدیگران دل ما می رود بیا ای دوست
(بیاور آنچه دل ما بیکدگر کشدا)
کامنت ها