سیف فرغانی:قومی که جان بحضرت جانان همی برند شور آب سوی چشمه حیوان همی برند
❈۱❈
قومی که جان بحضرت جانان همی برند
شور آب سوی چشمه حیوان همی برند
بی سیم و زر گدا و بهمت توانگرند
این مفلسان که تحفه بدو جان همی برند
❈۲❈
جان بر طبق نهاده بدست نیاز دل
پای ملخ بنزد سلیمان همی برند
آن دوست را بجان کسی احتیاج نیست
خرما ببصره زیره بکرمان همی برند
❈۳❈
تمثال کارخانه مانی نقش بند
سوی نگارخانه رضوان همی برند
اندر قمارخانه این قوم پاک باز
دلق گدا و افسر سلطان همی برند
❈۴❈
این راه را که ترک سراست اولین قدم
از سر گرفته اند و بپایان همی برند
میدان وصل او ز پی عاشقان اوست
وین گوی دولتیست که ایشان همی برند
❈۵❈
بیچارگان چو هیچ ندارند نزد دوست
آنچه ز دوست یافته اند آن همی برند
گر گوهرست جان تو ای سیف زینهار
آنجا مبر که گوهر از آن کان همی برند
کامنت ها