سیف فرغانی:غم عشق تو مقبلان را بود چنین درد صاحب دلان را بود
❈۱❈
غم عشق تو مقبلان را بود
چنین درد صاحب دلان را بود
تن از خوردن غم گدازش گرفت
چنین لقمه یی قوت جان را بود
❈۲❈
غم جان فزایت غذای دلست
تن اشکمی آب ونان را بود
چو خورشید سوی زمین ننگرد
اگر چون تو مه آسمان را بود
❈۳❈
بدنیا نظر اهل دنیا کنند
ببازی هوس کودکان رابود
مده نان طلب را بدین سفره جای
برانش که سگ استخوان رابود
❈۴❈
غم عشق تو گنج پر گوهرست
نه سیمست وزر کین وآن را بود
غم جست وجو کار جان ودلست
ولی گفت وگو مرزبان را بود
❈۵❈
اگر دشمنی دور ازو شاد باش
که غمهای او دوستان را بود
مباحست مر زاهدان را بهشت
ولی دوست مر عاشقان رابود
❈۶❈
که بی لشکری تخت گیتی ستان
سلاطین صاحب قران رابود
گرت عار ناید مران سیف را
ازین در که سگ آستان رابود
کامنت ها