سیف فرغانی:هرچند لطف عادت آن نازنین بود با جمله مهر ورزد وبا ما بکین بود
❈۱❈
هرچند لطف عادت آن نازنین بود
با جمله مهر ورزد وبا ما بکین بود
رویش درآب آینه بیند نظیر خویش
حد جمال وغایت خوبی همین بود
❈۲❈
مانند رنگ داده صباغ صنع نیست
صورت که نقش کرده نقاش چین بود
معنی لعل وقیمت یاقوت کی دهند
مر شمع را که صورت نقش از نگین بود
❈۳❈
در دلبران شمایل آن دلستان کجاست
درخاک کی لطافت ماء معین بود
در گیسوی بتان نبود تاب زلف یار
در ریسمان چه قوت حبل المتین بود
❈۴❈
ای دوست با رخ تو چه باشد چراغ ماه
شب را چه روشنایی نور مبین بود
لعل لب تو گنج گهر را بها شکست
خرمهره را چه قیمت در ثمین بود
❈۵❈
برخاستن زجان وجهان از لوازمست
هر کس خوهد که باتو دمی همنشین بود
گوید خرد که بهر کسی ترک جان مکن
این رسم عشق باشد وآن حکم دین بود
❈۶❈
کس نیست در زمانه که باتو بنیکویی
چون مه بآفتاب بخوبی قرین بود
گردون ندید ومادر ایام هم نزاد
آنرا که حسن وشکل وشمایل چنین بود
❈۷❈
چندانکه سیف گفت سخن کرد ذکر تو
هرجا که نحل شمع نهاد انگبین بود
کامنت ها