سیف فرغانی:نسیم صبح پنداری ز کوی یار میآید به جانها مژده میآرد که آن دلدار میآید
❈۱❈
نسیم صبح پنداری ز کوی یار میآید
به جانها مژده میآرد که آن دلدار میآید
به صد اکرام میباید به استقبال او رفتن
که بوی دوست میآرد ز کوی یار میآید
❈۲❈
بدین خوبی و خوشبویی چنان پیدایی و گویی
که سوی بنده چون صحت سوی بیمار میآید
به نیکی همچو شعر من در اوصاف جمال او
به خوشی همچو ذکر او که در اشعار میآید
❈۳❈
حکایت کرد کآن شیرین برای چون تو فرهادی
شکر از پسته میبارد چو در گفتار میآید
ز لشکرگاه حرب آن مه سوی میدان صلح میآید
مظفر همچو سلطانی که از پیکار میآید
❈۴❈
به دست حیلهای عاشق سزد کز سر قدم سازی
گرت در جستن این گل قدم بر خار میآید
بدادم دنیی و گشتم گدای کوی سلطانی
که درویشان کویش را ز سلطان عار میآید
❈۵❈
خراباتیست عشق او که هر دم پیش مستانش
زهادت چون گنهکاران به استغفار میآید
بسان دانه نارست اندر زعفران غلتان
ز شوقش اشک رنگینم که بر رخسار میآید
❈۶❈
به نانی از در جانان رضا ده سیف فرغانی
که همچون تو درین حضرت گدا بسیار میآید
کامنت ها