سیف فرغانی:حدیث عشق در گفتن نیاید چنین در هیچ در سفتن نیاید
❈۱❈
حدیث عشق در گفتن نیاید
چنین در هیچ در سفتن نیاید
ززید و عمر و مشنو کین حکایت
چو واو عمر و در گفتن نیاید
❈۲❈
جمال عشق خواهی جان فدا کن
که هرگز کار جان از تن نیاید
شعاع روی او را پرده برگیر
که آن خورشید در روزن نیاید
❈۳❈
از آن مردان شیرافگن طلب عشق
کزین مردان همچون زن نیاید
ز زر انگشتری سازند و خلخال
ولی آیینه جز ز آهن نیاید
❈۴❈
غم عشق از ازل آرند مردان
وگر چه آن بآوردن نیاید
سری بی دولتست آنرا که با عشق
از آنجا که دست در گردن نیاید
❈۵❈
غمش با هر دلی پیوند نکند
شتر در چشمه سوزن نیاید
چو زنده سیف فرغانی بعشقست
چراغ جانش را مردن نیاید
❈۶❈
بدان خورشید نتوانم رسیدن
اگر چون سایه یی با من نیاید
کامنت ها