سیف فرغانی:دوش در مجلس ما بود ز روی دلبر طبقی پر ز گل و پسته و بادام و شکر
❈۱❈
دوش در مجلس ما بود ز روی دلبر
طبقی پر ز گل و پسته و بادام و شکر
ذکر آن پسته و بادام مکرر نکنم
شکرش قوت روان بود و گلش حظ نظر
❈۲❈
عقل در سایه حیرت شده زآن رو و دهان
که ز خورشید فزونست وز ذره کمتر
خط ریحانی بر چهره مشکین خالش
همچو بر برگ سمن بود غبار عنبر
❈۳❈
وصف آن حسن درازست و من کوته بین
بمعانی نرسیدم ز تماشای صور
پیش رخسار چو خورشید وی آن مرکز نور
کمتر از نقطه بود دایره روی قمر
❈۴❈
هست آن میوه دل نوبر بستان جمال
وندرو جمع شده حسن گل و لطف زهر
خوبی از صورت او بود چو پر از طاوس
حسن از صورت او خوب چو طاوس از پر
❈۵❈
از پی حسن بهین همه اجزا شد روی
وز پی روی رئیس همه اعضا شد سر
هردم از آتش حسرت لب عشاقش خشک
دایم از آب لطافت گل رخسارش تر
❈۶❈
او توانگر بجمالست و شده خوار و عزیز
ما بر او چو گدا او بر ما همچون زر
اوست پیدا و سرافراز میان خوبان
همچو در قلب سپهدار و علم در لشکر
❈۷❈
سر انصاف بزیر قدم او آورد
سرو اگر داشت قد از قامت او بالاتر
بر جگر تیغ زند غمزه تیر اندازش
دل چون آهنش از رحم ندارد جوهر
❈۸❈
سیف فرغانی دلبر بلطافت آبست
نه چنان آب که از وی بتوان کرد گذر
کامنت ها