سیف فرغانی:مست عشقت بخود نیاید باز ور ببری سرش چو شمع بگاز
❈۱❈
مست عشقت بخود نیاید باز
ور ببری سرش چو شمع بگاز
ای بنیکی ز خوب رویان فرد
وی بخوبی ز نیکوان ممتاز
❈۲❈
هرکه در سایه تو باشد نیست
روز او را بآفتاب نیاز
هرکه را عشق تو طهارت داد
در دو عالم نیافت جای نماز
❈۳❈
قبله چون روی تست عاشق را
دل بسوی تو به که رو بحجاز
عشق تو در درون ما ازلیست
ما نه اکنون همی کنیم آغاز
❈۴❈
هیچ بی درد را نخواهد عشق
هیچ گنجشک را نگیرد باز
عشق بر من ببست راه وصال
شیر بر سگ نمی کند در باز
❈۵❈
تا سخن از پی تو می گویم
بلبل از بهر گل کند آواز
عشق سلطان قاهرست و کند
صد چو محمود را غلام ایاز
❈۶❈
همچو فرهاد بی نوایی را
عشق با خسروان کند انباز
هرکه از بهر تو نگفت سخن
سخنش در حقیقت است مجاز
❈۷❈
دلم از قوس ابروت آن دید
که هدف از کمان تیرانداز
بتو حسن تو ره نمود مرا
بوی مشکست مشک را غماز
❈۸❈
نوبت تست سیف فرغانی
بسخن شور در جهان انداز
کآفرین می کنند بر سخنت
شکر از مصر و سعدی از شیراز
❈۹❈
سوز اهل نیاز نشناسد
متنعم درون پرده ناز
کامنت ها