سیف فرغانی:ای رخ خوب تو آفتاب جهان سوز عشق تو چون آتش وفراق تو جان سوز
❈۱❈
ای رخ خوب تو آفتاب جهان سوز
عشق تو چون آتش وفراق تو جان سوز
شوق لقاء تو باده طرب انگیز
عشق جمال تو آتشی است جهان سوز
❈۲❈
دردل مجنون چه سوز بود زلیلی
هست مرااز تو ای نگار همان سوز
خلق جهان مختلف شدند نگارا
پرده برانداز ازآن یقین گمان سوز
❈۳❈
کرد سیه دل مرا بدود ملامت
عقل که چون هیزم تراست گران سوز
رو غم آن ماه رو مخور که ندارد
هر دهنی تاب آن طعام دهان سوز
❈۴❈
در ره سودای او مباش کم از شمع
گرنکشندت برو بمیر درآن سوز
با که توان گفت سر عشق چو با خود
دم نتوان زد ازین حدیث زبان سوز
❈۵❈
در سخن ارگرم گشت سیف ازآن گشت
تا بدلی درفتد ازین سخنان سوز
کامنت ها