سیف فرغانی:جرعه یی می نخورده از دستش بیخودم کرد نرگس مستش
❈۱❈
جرعه یی می نخورده از دستش
بیخودم کرد نرگس مستش
هرکه از جام عشق او می خورد
توبه گر سنگ بود بشکستش
❈۲❈
بکسی مبتلا شدم که نرست
مرغ از دام و ماهی از شستش
بهمه جای می رود حکمش
بهمه کس همی رسد دستش
❈۳❈
از عنایت مپرس کآن معنی
نیست در حق بنده گر هستش
هرکه عاشق نشد، بدامن دوست
نرسد دست همت پستش
❈۴❈
سیف از مشک بوی دوست شنید
بر گریبان خویشتن بستش
کامنت ها