سیف فرغانی:گرچه جان می دهم از آرزوی دیدارش جان نو داد بمن صورت معنی دارش
❈۱❈
گرچه جان می دهم از آرزوی دیدارش
جان نو داد بمن صورت معنی دارش
بنگر آن دایره روی و برو نقطه خال
دست تقدیر بصد لطف زده پرگارش
❈۲❈
بوستانیست که قدر شکر و گل بشکست
ناردان لب و رخساره چون گلنارش
ملک خسرو برود در هوس بندگیش
آب شیرین ببرد لعل شکر گفتارش
❈۳❈
نقد جان رفت درین کار خریدارش را
برو ای حسن و دگر تیز مکن بازارش
از پی نصرت سلطان جمالش جمعست
لشکر حسن بزیر علم دستارش
❈۴❈
تا غم تلخ گوارش نخوری یکچندی
کام شیرین نکنی از لب شکربارش
عشق دردیست که چون کرد کسی را بیمار
گر بمیرد نخوهد صحت خود بیمارش
❈۵❈
لوح ما از قلم دوست نه آن نقش گرفت
کآب بر وی گذرد محو کند آثارش
آنچه داری بکف و آنچه نداری جز دوست
گر نیاید مطلب ور برود بگذارش
❈۶❈
سیف فرغانی نزدیک همه زنده دلان
مرده یی باشی اگر جان ندهی در کارش
کامنت ها