سیف فرغانی:ای به دل کرده آشنایی را برگزیده ز ما جدایی را
❈۱❈
ای به دل کرده آشنایی را
برگزیده ز ما جدایی را
خوی تیز ازبرای آن نبود
که ببرند آشنایی را
❈۲❈
در فراقت چو مرغ محبوسم
که تصور کند رهایی را
مژه در خون چو دست قصابست
بیتو مر دیده سنایی را
❈۳❈
شمع رخساره تو میطلبم
همچو پروانه روشنایی را
آفتابی و بیتو نوری نیست
ذرهای این دل هوایی را
❈۴❈
عندلیبم بجان همی جویم
برگ گل دفع بینوایی را
بیجمالت چو سیف فرغانی
ترک کردم سخنسرایی را
❈۵❈
چاره کارها بجستم و دید
چاره وصل است بیشمایی را
کامنت ها