سیف فرغانی:ای سعادت زپی زینت وزیبایی را بافته بر قد تو کسوت رعنایی را
❈۱❈
ای سعادت زپی زینت وزیبایی را
بافته بر قد تو کسوت رعنایی را
عشق رویت چو مرا حلقه بزد بر در دل
شوق از خانه بدر کرد شکیبایی را
❈۲❈
گر ببینم رخ چون شمع تو ای جان بیمست
کآب چشمم بکشد آتش بینایی را
ذرها گر همه خورشید شود بی رویت
نبود روز وشب عاشق سودایی را
❈۳❈
من شوریده سر کوی ترا ترک کنم
گر مگس ترک کند صحبت حلوایی را
در دهان طمعم چون ترشی کند کند
لب شیرین تو دندان شکر خایی را
❈۴❈
دهن تنگ تو چون ذره در سایه نهان
نفی کرده است زخود تهمت پیدایی را
صبر با غمزه غارت گرت افگند سپر
دفع شمشیر کند لشکر یغمایی را
❈۵❈
هوس نرگس شیر افگن تو در کویت
با سگان انس دهد آهوی صحرایی را
بهرتو گوهر دین ترک همی باید کرد
زآنکه تو خاک شماری زر دنیایی را
❈۶❈
سعدی ار شعرمن وحسن تو دیدی گفتی
غایت اینست جمال وسخن آرایی را
سیف فرغانی چون شمع خیالش با تست
چه غم ار روز نباشد شب تنهایی را
❈۷❈
مرد نادان زغم آسوده بود چون کودک
خیز وچون تخته بشو دفتر دانایی را
کامنت ها