سیف فرغانی:زهی از زلف تو جان حلقه در گوش سماع قول تو ناید ز هر گوش
❈۱❈
زهی از زلف تو جان حلقه در گوش
سماع قول تو ناید ز هر گوش
زدیدار تو ما را پر گهر چشم
زگفتار تو مارا پر شکر گوش
❈۲❈
گهر در آستین باید نه در چشم
شکر اندر دهان باید نه در گوش
پی دیدار و گفتار تو دایم
ز رویم چشم می باید ز سر گوش
❈۳❈
تو شیر اندام آهو چشم دادی
من بیدار دل را خواب خرگوش
سخن گویی و رو در پرده داری
همه بی بهره اند از تو مگر گوش
❈۴❈
ز رویت دیده هر شوخ چشمی
چنان محروم بادا کز نظر گوش
زاشعار سبک رو خامه من
گران شد عالمی را از گهر گوش
❈۵❈
زمن این شعر دارد چشم بد دور
مگس را ندهمی از روی خرگوش
بشعر خشک وصلش داشتم چشم
نکرد آن نکته را آن خوش پسر گوش
❈۶❈
مرا اندر نظر ناورد وآنگاه
نکرد از طبع خشک این شعر ترگوش
چو زین معنیش پرسیدم بمن گفت
نشاید خاک در چشم آب در گوش
❈۷❈
وگرچه نزد من نظم تو درست
کجا بی زر توانش بست بر گوش
بوصفت سیف فرغانی بیاراست
جهانی را بمروارید و زر گوش
کامنت ها