سیف فرغانی:دلم ببوسه شکر خواست زآن لب چو عقیق ولیک نیست مرا دولت و ترا توفیق
❈۱❈
دلم ببوسه شکر خواست زآن لب چو عقیق
ولیک نیست مرا دولت و ترا توفیق
بکارگاه جمال تو در همی سازند
سمن ببوی بنفشه شکر برنگ عقیق
❈۲❈
مدام مستم چون ریخت ساقی جنت
شراب عشق توم در دل چو جام رقیق
مراست سوی تو ای رشک ماه ذره دلیل
مراست در رهت ای آفتاب سایه رفیق
❈۳❈
در وصال طلب می کند چو ماهی آب
دل صدف صفتم ای غم تو بحر عمیق
بهشت وصل بیارای و جلوه کن دیدار
کز اهل رحمتم، ای هجر تو عذاب حریق
❈۴❈
چو مرغ در قفس و همچو ماهی اندر دام
همی تپد دل تنگم درین گرفته مضیق
شکر بلعل تو نسبت همی کند خود را
ولی چه نسبت دردی خمر را برحیق
❈۵❈
حدیث بنده ز تأثیر عشق نظم گرفت
بآسیا چو رسد مغز گندم است دقیق
اگر چه خال و خط و زلف و روست ترکیبش
درو مجاز نباشد گرش کنی تحقیق
❈۶❈
ز طعن کس مکن اندیشه سیف فرغانی
ز قطره غم نخورد هرکه شد ببحر غریق
کامنت ها