سیف فرغانی:مرا که در تن بی قوتست جانی خشک زعشق دیده تر دارم ودهانی خشک
❈۱❈
مرا که در تن بی قوتست جانی خشک
زعشق دیده تر دارم ودهانی خشک
ترا بمثل من ای دوست میل چون باشد
که حاصلم همه چشمی ترست وجانی خشک
❈۲❈
زچشم بر رخم از عشق آن دو لاله تر
مدام آب بقم خورده زعفرانی خشک
درو زسیل بلایی بترس اگر یابی
زآب دیده من بر زمین مکانی خشک
❈۳❈
اگر لب ودهن من (ببوسه)تر نکنی
بپرسش من مسکین کم از زبانی خشک؟
بر توانگر و درویش شکر کم گوید
گدا چو از در حاتم رود بنانی خشک
❈۴❈
بآب لطف تو نانم چوتر نشد کردم
همای وار قناعت باستخوانی خشک
زخون دیده وسوز جگر چو مرغابی
منم بدام زمانی تر وزمانی خشک
❈۵❈
زسوز عشق رخ زرد واشک رنگینم
بسان آبی تر دان ونار دانی خشک
سحاب وار باشکی کنم جهانی تر
چو آفتاب بتابی کنم جهانی خشک
❈۶❈
زآه گرمم در چشمه دهان آبی
نماند تا بزبان تر کنم لبانی خشک
مرا بوصل خود ای میوه دل آبی ده
ازآنکه بر ندهد هیچ بوستانی خشک
❈۷❈
میان زمره عشاق سیف فرغانی
چو بر کناره با مست ناودانی خشک
کامنت ها