سیف فرغانی:نه هرچه عشق توبود از درون برون کردم من ضعیف چنین کار صعب چون کردم
❈۱❈
نه هرچه عشق توبود از درون برون کردم
من ضعیف چنین کار صعب چون کردم
بقوت تو چنین کار من توانم کرد
که سینه پر زغم ودیده پر زخون کردم
❈۲❈
چو نفس ناقص من کرد درفزونی کم
من زیاده طلب درکمی فزون کردم
نظر عصا کش من شد سوی تو واین غم را
بچشم سوی دل کور رهنمون کردم
❈۳❈
غم تو گفت بشادی برون نه از دل پای
کنون که دست تصرف در اندرون کردم
چوتو عنان عنایت بدست من دادی
لگام بر سر این توسن حرون کردم
❈۴❈
مکن تعجب واین کار را مدان دشوار
چو دوست کرد مدد دشمنی زبون کردم
کنون بدون غمت سر فرو نمی آرم
که بی غم تو بسی کارهای دون کردم
❈۵❈
بگرد بام ودر تو که مرکز قطب است
چوآسمان حرکت چون زمین سکون کردم
برآستان تو چون پای من قرار گرفت
بزیر سقف فلک دست خود ستون کردم
❈۶❈
مقیم کوی تو گشتم ولیک همچو ملک
زجیب روزن افلاک سر برون کردم
بپای سیر که برآتشش نهم از شوق
چه خاک بر سر این چرخ آبگون کردم
❈۷❈
زعاشقان تو امروز سیف فرغانیست
زپرده خارج وصدبارش آزمون کردم
کامنت ها