سیف فرغانی:اگر شبی ز وصال تو کام برگیرم غذای جان ز لب تو مدام برگیرم
❈۱❈
اگر شبی ز وصال تو کام برگیرم
غذای جان ز لب تو مدام برگیرم
چه باشد از پس چندین هزار ناکامی
اگر من از لب شیرینت کام برگیرم
❈۲❈
دلم بسوخت درین غم بگوی تا از تو
اگر مرا طمعی هست خام برگیرم
تو صید من نشوی ور کنم ز جان دانه
بر آن نهادم دل را که دام برگیرم
❈۳❈
مرا ز لعل لبت بوسه یی تمنا هست
وگر چنانک نبخشی بوام برگیرم
مقیم کوی توام، دل نمی کند رغبت
که خاطر از تو و رخت از مقام برگیرم
❈۴❈
فغان مرغ سحر دوش خود مرا نگذاشت
که حظ خویشتن از تو تمام برگیرم
شمایل تو یکی از یکی بدیع ترست
بگوی تا دل خویش از کدام برگیرم
❈۵❈
سخن ز شرم تو پوشیده تا بکی گویم
حجاب شبهه ز روی کلام برگیرم
مرا چو لعل تو هر جزو گوهری گردد
چو شمع اگر ز نگین تو نام برگیرم
❈۶❈
مرا بکام رسان از لبان خود گرچه
من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
مرا اگر تو مشرف کنی بدشنامی
منش بجای هزاران سلام برگیرم
❈۷❈
کمینه بنده تو گفت سیف فرغانی
که بار خدمت تو چون غلام برگیرم
کامنت ها