سیف فرغانی:ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم گر زخم زنی شاید بر دیده گریانم
❈۱❈
ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
گر زخم زنی شاید بر دیده گریانم
در نرد هوس خوبان بسیار مرا بردند
تا عشق تو میبازم خود هیچ نمیدانم
❈۲❈
بر فرش وصال تو آن روز که پا کوبم
بر تارک عرش آید دستی که برافشانم
چون پای فراغت را در دامن صبر آرم
تا دست غمت نبود کوته ز گریبانم
❈۳❈
پیوند غمت ما را ببرید ز شادیها
من کند بدم عشقت مالید بر افسانم
گفتی چه شود دانی کز مشک سیه گردی
بر عارضم افشاند این زلف پریشانم
❈۴❈
یعنی که محقق دان نسخ همه خوبان را
چون گرد عذار آمد آن خط چو ریحانم
در کارگه وصلت گر نیست مرا کاری
هم دولت من روزی کاری بکند دانم
❈۵❈
بخت من مسکین بین کز دولت عشقت من
سعدی دگر گشتم زآن روی گلستانم
گویند که می دارد دل خسته تو را؟ گویم
این دوست که من دارم و آن یار که من دانم
کامنت ها