سیف فرغانی:گر از ره تو بود خاک را گهر دانم وراز کف تو بود زهر را شکر دانم
❈۱❈
گر از ره تو بود خاک را گهر دانم
وراز کف تو بود زهر را شکر دانم
کسی که سیر درین ره (کند) اگر شترست
بسوی کعبه قرب تو راهبر دانم
❈۲❈
ورم بکعبه قرب تو راهبر نبود
اگر چه قبله بود روی ازو بگردانم
گرم خبر نکند از مقام ابراهیم
دلیل را شتر وکعبه را حجر دانم
❈۳❈
بتیغ قهرم اگر عشق تو زند گردن
نه مست شوقم اگر پای رازسر دانم
گر آسمان بودم مملکت، سپاه انجم
بدست عشق شکسته شدن ظفر دانم
❈۴❈
حق ثنای ترا یک زبان ادا نکند
بصد زبان بستایم ترا اگر دانم
بسی لطیفه به جز حسن در تو موجودست
بجز شکوفه چه داری بر شجر دانم(؟)
❈۵❈
بروی حاجت من بسته باد چون دیوار
بجز در تو اگر من دری دگر دانم
نماز خدمت تن قصر کردم وگشتم
مقیم کوی تو، از خود شدن سفر دانم
❈۶❈
بکوی دوست دورنگی روز وشب نبود
زکوی تو نیم ار شام (و)ار سحر دانم
میان ماوشما پرده سیف فرغانیست
اگر چه بی خبرم ازتو این قدر دانم
کامنت ها