سیف فرغانی:ای گلستان حسن ترا بنده عندلیب درد مراست نرگس بیمار تو طبیب
❈۱❈
ای گلستان حسن ترا بنده عندلیب
درد مراست نرگس بیمار تو طبیب
بازم بخوان بلطف و بنازم ز در مران
هرچند گل نیاز ندارد بعندلیب
❈۲❈
در حال من نظر کن و از آه من بترس
کز عشق بهره مندم و از وصل بی نصیب
زنهار با غریب و گدا لطف کن که من
در کوی تو گدایم و در شهر تو غریب
❈۳❈
در شهر با توام خبر عشق فاش شد
از اشکم این تواتر و از شعرم این نسیب
عقلم چنان برفت که امروز عاجزست
ز اصلاح من معلم وز ارشاد من ادیب
❈۴❈
حسنت رضا نداد بسامان (کار) من
لیلی روا نداشت که مجنون بود لبیب
با روی چون نگار تو خاک رهست گل
با زلف مشکبار تو درد سرست طیب
❈۵❈
با جز تو دوستی نبود شغل اهل دل
حاشا که دستکار مسیحا بود صلیب
این بنده از وصال تو محروم بهر چیست
او در طلب مجد و تویی در دعا مجیب
❈۶❈
تیر دعای من بنشانه نمی رسد
الرمی قد تواتر والسهم لایصیب
من داعی توام باجابت امیدوار
داعیک لایرد و راجیک لایخیب
❈۷❈
نبود شکیب از گل روی تو سیف را
تا عندلیب منبر گل را بود خطیب
کامنت ها