سیف فرغانی:دلهای عاشقان تو مشتی شکسته اند دایم گرفته زلف تو اندر پناهشان
❈۱❈
دلهای عاشقان تو مشتی شکسته اند
دایم گرفته زلف تو اندر پناهشان
چون از تنور سینه برآرند دود آه
ای آینه بپوش رخ خود زآهشان
❈۲❈
خورشید و مه بچاه خجالت فرو شدند
از شرم چهره تو چو کردی نگاهشان
سر بر زمین نهند وبگویندبعد ازین
خوبان رعیت اند وتویی پادشاهشان
❈۳❈
شاهان ملک حسن سپه جمع کرده اند
برقع ز رخ برافگن و بشکن سپاهشان
زنجیر گیسوی تو بدست آورد چو سیف
دیوانه گر خوهد که برآید زچاهشان
❈۴❈
این خیل دلبران که تویی پادشاهشان
وین جمع اختران که رخ تست ماهشان
شب روز می کنند بروی چو مه ولیک
من تیره روزم از شب زلف سیاهشان
❈۵❈
با بال چون نگارگه جلوه در بهار
طاوس رشک برده زپر کلاهشان
در پرده رو نهفته ره دل همی زنند
زآن دیده پر زخون جگر کرده راهشان
❈۶❈
دعوی همسری تو دارند در دماغ
زین بیشتر بلند مکن پایگاهشان
کامنت ها