سیف فرغانی:طوطی خجل فرو ماند از بلبل زبانت مجلس پر از شکر شد از پسته دهانت
❈۱❈
طوطی خجل فرو ماند از بلبل زبانت
مجلس پر از شکر شد از پسته دهانت
جعد بنفشه مویان تابی ز چین زلفت
حسن همه نکویان رنگی ز گلستانت
❈۲❈
ما را دلیست دایم در هم چو موی زنگی
از خال هندو آسا وز چشم ترک سانت
همچون نشانه تا کی بر دل نهد جراحت
ما را بتیر غمزه ابروی چون کمانت
❈۳❈
سرگشته یی که گردن پیچید در کمندت
دست اجل گشاید پایش ز ریسمانت
زآن بر درت همیشه از دیده آب ریزم
تا خون دل بشویم از خاک آستانست
❈۴❈
جانم تویی و بی تو بنده تنیست بی جان
وین نیز اگر بخواهی کردم فدای جانت
یا آنکه نیست از خط بر عارضت نشانی
منشور ملک حسنست این خط بی نشانت
❈۵❈
گر با چنین میانی از مو کمر کنندت
بار کمر ندانم تا چون کشد میانت
در وصف خوبی تو صاحب لسان معنی
بسیار گفت لیکن ناورد در بیانت
❈۶❈
پا در رکاب کردی اسب مراد را سیف
روزی اگر فتادی در دست من عنانت
ای رفته از بر ما ما گفته همچو سعدی
« خوش می روی بتنها تنها فدای جانت »
کامنت ها