سیف فرغانی:ای مهر و مه رعیت و روی تو پادشاه پشت زمین ز روی تو چون آسمان ز ماه
❈۱❈
ای مهر و مه رعیت و روی تو پادشاه
پشت زمین ز روی تو چون آسمان ز ماه
جستم بسی و ره ننمودی مرا به خود
گفتم بسی و داد ندادی به دادخواه
❈۲❈
در معرض رخ تو نیارد کشید تیغ
خورشید را گر از مه و انجم بود سپاه
از حسن تو به عشق در آویخت جان و دل
بادش بزد به آب درآمیخت خاک راه
❈۳❈
ما عاشقان صادق آن حضرتیم و هست
هم آب چشم حجت و هم رنگ رو گواه
بر یاد روز وصل تو ای دوست میکنیم
هر شب هزار ناله و هر دم هزار آه
❈۴❈
تو تاجدار حسنی و دستار بر سرت
زیباترست از پر طاوس بر کلاه
از نیکویی رخ تو گل سرخ میکند
بر عارض سپید تو آن خال رو سیاه
❈۵❈
خورشید کاهل کفر ورا سجده میکنند
قبله ز روی تو کند اندر نمازگاه
از لطف و حسن دایم در جمع نیکوان
هستی چو ژاله بر گل و چون لاله در گیاه
❈۶❈
در روی ما چنان به ارادت نظر کنی
کآهو سوی سگان شکاری کند نگاه
لطفی بکن ز قهر خودم در پناه گیر
کز قهر تو به لطف تو دارم گریزگاه
❈۷❈
گفتم به دوست لابه کنم وز سر حضور
خواهم قبول طاعت و آمرزش گناه
همت به نعره بانگ برآورد و گفت سیف
از دوست غیر دوست دگر حاجتی مخواه
❈۸❈
ای ره به دوست برده چنین از رهت که برد؟
آن سرو نازنین که چه خوش میرود براه
کامنت ها