سیف فرغانی:مرا زعشق تو باریست بر دل افتاده مرا زشوق تو کاریست مشکل افتاده
❈۱❈
مرا زعشق تو باریست بر دل افتاده
مرا زشوق تو کاریست مشکل افتاده
ندیده دیده من تاب آفتاب رخت
ولی حرارت مهر تو در دل افتاده
❈۲❈
درین رهی که گذر نیست رخش رستم را
خریست خفته وباریست در گل افتاده
ار آسمان بزمین آمدست چون هاروت
گناه کرده ودر چاه بابل افتاده
❈۳❈
درین سرای خراب از مقام آبا دان
زدین بدنیا وز حق بباطل افتاده
شکسته است درین چار طاق شش جهتی
چو در میان دوصف یک مقاتل افتاده
❈۴❈
هزار قافله محرم بسوی کعبه وصل
گذشته بر من ومن خفته غافل افتاده
ازین تپیدن بیهوده بر سر این خاک
گلو بریده وچون مرغ بسمل افتاده
❈۵❈
برای همچو تو لیلی حکایت من هست
چو ذکر مجنون اندر قبایل افتاده
برای همچو تو لیلی حکایت من است
چو ذکر مجنون اندر قبایل افتاده
❈۶❈
چو شعر نیک که در نامهاش درج کنند
حدیث ما وتو اندر رسایل افتاده
دل شکسته من خوارتر ز نظم منست
بدست همچو تو موزون شمایل افتاده
❈۷❈
ولی بگوهر لطفت که معدن معنیست
چو جان بصورت خوبست مایل افتاده
مرا زمن برهان زآنک غیر من کس نیست
که در میان من وتست حایل افتاده
❈۸❈
هزار عاشق مسکین چو سیف فرغانیست
امیدوار برین در چو سایل افتاده
کامنت ها