سیف فرغانی:شکر لبی که مرا جان دهد بهر خنده دلم ربود بدان پسته شکر خنده
❈۱❈
شکر لبی که مرا جان دهد بهر خنده
دلم ربود بدان پسته شکر خنده
رخش بگاه نظر گلشنیست در نوروز
لبش بوقت سخن غنچه ییست در خنده
❈۲❈
اگرچه غنچه (لبی) ای نگار دایم باد
دهانت چون گل اشکفته سر بسر خنده
بروز هجر تو بر گریه خنده می آید
مرا که بی تو بباید گریست بر خنده
❈۳❈
برای روز وصال وشب فراق تو بود
مرا بعهد تو گر گریه بود وگر خنده
چوآفتاب رخت دید ناگهان خورشید
همی زند بلب صبح بر قمر خنده
❈۴❈
زما که مرده عشقیم خنده لایق نیست
چو در عزای عزیزان ز نوحه گر خنده
قضا کنیم بگریه اگر شود فاسد
نماز عشق تو ما را بدین قدر خنده
❈۵❈
ز درد فرقت تو چشمم آنچنان تر نیست
که بی تو بر لب خشکم کند گذر خنده
تو خنده می زنی وعاشقان همی گریند
زابر گریه عجب نبود از زهر خنده
❈۶❈
دهان پسته مثالت پر از شکر گردد
چو اندرآن لب شیرین کند اثر خنده
لبان تو ندهد جز بزر خشک دهان
دهان تو نکند جز بلعل تر خنده
❈۷❈
گه وداع تو می گفت سیف فرغانی
مرو که بی تو نیاید ز من دگر خنده
کامنت ها