سیف فرغانی:ای بنور رخ تو روی قمر پوشیده بضیای تو شده چهره خور پوشیده
❈۱❈
ای بنور رخ تو روی قمر پوشیده
بضیای تو شده چهره خور پوشیده
دوست درباطن معنی طلبان چون جانست
باثر ظاهروپیدا زنظر پوشیده
❈۲❈
اینت اعجوبه که در پیش دوکس بر یک چشم
منکشف باشد و بر چشم دگر پوشیده
عشق عنقاست وما بچه آن عنقاییم
ازپی نام ونشان رنگ بشر پوشیده
❈۳❈
آن هما سایه چو می دید که ما می بالیم
بچه خویش همی داشت بپر پوشیده
چون بدانست که ما لایق پرواز شدیم
گفت ما بچه نداریم دگر پوشیده
❈۴❈
اندرین راه روان کرد نخست آدم را
ژنده فقر بدو داده ودر پوشیده
پس بصد ناله وزاری سوی آن کوی آمد
آدم از علم وعمل زی سفر پوشیده
❈۵❈
حامل بار محبت شد وآگاه نبود
زآنک در زیر رمادست شرر پوشیده
آشکارا نتوان کرد قضایی که براند
در میان عشق توچون سر قدر پوشیده
❈۶❈
سیف فرغانی خواهد که کند بر دل او
عشق تو همچو شب قدر گذر پوشیده
کامنت ها