سیف فرغانی:ای رفته دور از برما چون نیامدی دیگر بدین جناب همایون نیامدی
❈۱❈
ای رفته دور از برما چون نیامدی
دیگر بدین جناب همایون نیامدی
عاشق مدام قربت معشوق خود خوهد
گر عاشق منی بر من چون نیامدی
❈۲❈
نفست روا نداشت که آید بکوی ما
گاوت کشش نکرد چو گردون نیامدی
عشاق خیمه جمله بصحرای جان زدند
ای شهر بند تن تو بهامون نیامدی
❈۳❈
غیر ترا چو دیو بلاحول را ندیم
تو چون پری ترقیه وافسون نیامدی
لیلی ملاحت از درما کسب کرده بود
زین حسن غافلی که چو مجنون نیامدی
❈۴❈
چون بیضه مرغ تربیت ماترا بسی
بگرفت زیر بال وتو بیرون نیامدی
مانند زرترا بترازوی امتحان
بسیار بر کشیدم و افزون نیامدی
❈۵❈
در کوی عشق اگر تو گدایی کنی منال
کاینجا تو باخزینه قارون نیامدی
گر کفش تو دریده (شود) در رهش مرنج
کاینجا تو با درفش فریدون نیامدی
❈۶❈
جانی که هست داده اودان، ازآنکه تو
سیراب بر کناره جیحون نیامدی
من چون خجل شدم کرمش گفت سالهاست
تا تو مقیم این دری اکنون نیامدی
❈۷❈
صباغ طبعت از خم تلبیس خویش سیف
بسیار رنگ داد و دگرگون نیامدی
ای شعر بهر نظم تو جز در صفات دوست
بسیار فکر کردم و موزون نیامدی
کامنت ها