سیف فرغانی:عاشقم زنده دلی را که تو جانش باشی قوت دل دهی و قوت روانش باشی
❈۱❈
عاشقم زنده دلی را که تو جانش باشی
قوت دل دهی و قوت روانش باشی
هر کرا چشم دل از عشق تو بینایی یافت
دائم اندر نظر دیده جانش باشی
❈۲❈
قرص خور نان خوهد ازسفره آنکس همه روز
که تو چون شمع شبی بر سر خوانش باشی
همه عالم بارادت نگرانش باشند
گر تو یکدم بعنایت نگرانش باشی
❈۳❈
ای دل خام اگر چون من سودا پخته
طمعت هست که از سوختگانش باشی
دوست جانم بغم عشق خود آگنده خوهد
نه چنین جسم که پرورده بنانش باشی
❈۴❈
دوست را گرچه لبی همچو شکر شیرینست
تو نه ای لایق آن کز مگسانش باشی
سگ این کوی شدن مرتبه شیرانست
اینت بس نیست که در کوی سگانش باشی
❈۵❈
کیسه از سیم تهی دار و کنارش پر زر
تا بساعد کمر موی میانش باشی
در ازل هرچه شد وتا بابد هرچه شود
بنده تقریر کند گرتو زبانش باشی
❈۶❈
سیف فرغانی آفاق بگیرد گرتو
بمدد قوت بازوی توانش باشی
سعدی زنده دل از بهر تو حق بود که گفت
(هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی)
کامنت ها