سیف فرغانی:عذر قدمت بسر توان خواست بوسی زلبت بزر توان خواست
❈۱❈
عذر قدمت بسر توان خواست
بوسی زلبت بزر توان خواست
گرچه تو کرم کنی ولیکن
بی زر نتوان اگر توان خواست
❈۲❈
درکیسه خراج مصر باید
تا ازلب تو شکر توان خواست
بوسی برتو چه قدر دارد
دانم زتو اینقدر توان خواست
❈۳❈
بالای تو سرو میوه دارست
این میوه ازآن شجر توان خواست
نی نی غلطم درین حکایت
ازسرو کجا ثمر توان خواست
❈۴❈
ازمعدن اگر چه هیچ ندهند
عیبی نبود گهر توان خواست
گنج از (تو) توقع است مارا
آنرا زکدام در توان خواست
❈۵❈
وآنچ ازدر تو رسد بدرویش
هرگز زکسی دگر توان خواست
کامنت ها