سیف فرغانی:آن کو بدر تو سر نهاده است پای از دو جهان بدر نهاده است
❈۱❈
آن کو بدر تو سر نهاده است
پای از دو جهان بدر نهاده است
در دام غم تو طایر وهم
با بال شکسته پر نهاده است
❈۲❈
سلطان که بسکه نقش نامش
بر چهره سیم و زر نهاده است
تا باشدش آب روی حاصل
بر خاک در تو سر نهاده است
❈۳❈
در خانه دل ز دست عشقت
غم بر سر یکدگر نهاده است
عاشق چه کند چو اندرین ره
از بهر تو پای در نهاده است
❈۴❈
باری بکشد بپشت همت
چون روی بدین سفر نهاده است
بیچاره سری گرفته بر دست
پای از همه پیشتر نهاده است
❈۵❈
از بهر مراد دل درین راه
جا نیست که در خطر نهاده است
عاشق سر خدمتی عجب نیست
در پای رقیب اگر نهاده است
❈۶❈
ترسا بنهد ز بهر عیسی
سر بر قدمی که خر نهاده است
رویت که بنور او توان دید
ارواح که در صور نهاده است
❈۷❈
دیر است که از پس هوایت
اندر پی ما شرر نهاده است
در پیش رخ تو عقل کوریست
کش آینه در نظر نهاده است
❈۸❈
از بهر بهای بوسه تو
کش روح به از شکر نهاده است
گر جان برود تفاوتی نیست
اندر لبت آن اثر نهاده است
❈۹❈
خورشید و مهت نمی توان گفت
در من خرد این قدر نهاده است
کز جبهه تو هزار اکلیل
بر تارک ماه و خور نهاده است
❈۱۰❈
آن خشک لبی که دست عشقش
داغی ز تو بر جگر نهاده است
از خون جگر بر آستانت
صد نقطه بچشم تر نهاده است
کامنت ها