سیف فرغانی:چنین که تو سمری ای پسر بشیرینی بدور تو نکند کس نظر بشیرینی
❈۱❈
چنین که تو سمری ای پسر بشیرینی
بدور تو نکند کس نظر بشیرینی
شکرفشان لب تو دید و شد بجان مایل
دلم بسوی تو همچون جگر بشیرینی
❈۲❈
اگر ز لعل تو بودی نشان در اول عهد
چگونه نام گرفتی شکر بشیرینی
جهان بدور تو شیرین شود چو آب از قند
چرا دهند بدور تو زر بشیرینی
❈۳❈
رهی که تلخی هجر تو داشت کام دلش
نداشت رغبت ازین بیشتر بشیرینی
ترا کنار گرفت و در آن میان ناگاه
لب تو دید و فرو برد سر بشیرینی
❈۴❈
دگر بمأمن اصلی خود چگونه رسد
هر آن مگس که بیالود پر بشیرینی
ز حسرت تو چو شمع از نگین اثر پذرفت
چو دادم از لب لعلت خبر بشیرینی
❈۵❈
دل مرا بتو از جمله میل بیشترست
که میل طفل بود بیشتر بشیرینی
بپیش صادر و وارد حکایت تو کنم
بسنده کرده ام از ماحضر بشیرینی
❈۶❈
ز شعر خود غزلی نزد یار بردم و گفت
یکی بچشم رضا در نگر بشیرینی
چو می روی بسفر شعر بنده با خود بر
که طبع میل کند در سفر بشیرینی
❈۷❈
جواب داد که با این همه شکر که مراست
کی التفات کنم من دگر بشیرینی
کامنت ها