سیف فرغانی:ای نو عروس حسن ترا آفتاب روی مه را ز شرم عارض تو در نقاب روی
❈۱❈
ای نو عروس حسن ترا آفتاب روی
مه را ز شرم عارض تو در نقاب روی
بهر نظاره رخ چون ماه تو سزد
گر بر درت چو حلقه نهد آفتاب روی
❈۲❈
با ماه عارضت پس ازین آفتاب را
مانند سیل تیره نماید در آب روی
ما چون ستاره ایم و تو خورشید و نور ما
از نور روی تست، ز ما بر متاب روی
❈۳❈
زآن ساعتی که دیده ببیداریت بدید
دیگر بچشم من ننموده است خواب روی
از رویم آب رفت و ز باران اشک خود
هردم مرا چو آب شود پر حباب روی
❈۴❈
از شرم چهره تو عرق بر گل اوفتد
هرگه که شویی از عرق چون گلاب روی
زلف تو آفتاب رخت را حجاب شد
خورشید را ز ابر بود در حجاب روی
❈۵❈
هرگز بود که بار دگر سیف بیندت
بر روی او نهاده تو مست خراب روی
بر کف گرفته جامی زآن سان که مرد را
گلگون شود ز عکسش همچون شراب روی
کامنت ها