سیف فرغانی:کی بنگرد برحمت چشم خوش تو ما را نرگس همی نیارد اندر نظر گیا را
❈۱❈
کی بنگرد برحمت چشم خوش تو ما را
نرگس همی نیارد اندر نظر گیا را
دل می دهد گواهی کورا تو برد خواهی
چشمت بتیر غمزه گو جرح کن گوا را
❈۲❈
ای محتشم بخوبی هستم فقیر عشقت
در شرع بر توانگر حقی بود گدا را
گر سایه جمالت بر خاک تیره افتد
چون آفتاب ذره روشن کند هوا را
❈۳❈
حسنت بغایت آمد زآن صید کرد دل را
عشقت بقوت آمد از ما ببرد مارا
عشق فراخ گامت در دل نهاد پایی
بر میهمان شادی غم تنگ کرد جا را
❈۴❈
بسیار جهد کردم اندر مقام خدمت
تا تحفه ای بسازم درگاه کبریا را
دل از درخت همت افشاند میوه جان
برگی جزین نباشد درویش بی نوا را
❈۵❈
درآشنایی تو خویشی بریدم از خود
بیگانه وار منگر زین بیش آشنا را
قهرت شکست پایم گشتم مقیم کویت
لطفت گرفت دستم بردم بسر وفا را
❈۶❈
سیف ار ز حکم یارت شمشیر بر سر آید
تسلیم شو چو مردان گردن بنه قضا را
زین صابر ضروری دیگر مجوی دوری
(مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا)
کامنت ها