سیف فرغانی:بس کور دلست آنکه به جز تو نگرانست یا خود نظرش با تو ودل باد گرانست
❈۱❈
بس کور دلست آنکه به جز تو نگرانست
یا خود نظرش با تو ودل باد گرانست
روی تو دلم را بسوی خود نگران کرد
آن را که دلی هست برویت نگرانست
❈۲❈
در حسن نباشد چوتو هرکس که نکوروست
چون آب نباشد بصفا هرچه روانست
جان دل من شد غم عشق تو ازیرا
دل زنده بعشق تو چو تن زنده بجانست
❈۳❈
دل کو خط آزادی خویش ازهمه بستد
جان داد بخطی که برو از تو نشانست
هر طفل که از مادر ایام بزاید
در عشق شود پیر اگرش بخت جوانست
❈۴❈
هر چند که جان در خطرست از غمت ای دوست
دل کونه غم دوست خورد دشمن جانست
چون کرد درونی بغم عشق تعلق
آنست درونی که برون از دو جهانست
❈۵❈
با یار غم عشق مرا بر تن وبر دل
نی کاه سبک باشد ونی کوه گرانست
سودا زده یی دوش چو فرهاد همی گفت
کین دلبر ما خسرو شیرین پسرانست
❈۶❈
مه طلعت و خورشید رخ و زهره جبینست
شکر لب وشیرین سخن وپسته دهانست
تو دلبر خود را بکسی نام مگو سیف
کآن چیز که در دل گذرد دوست نه آنست
❈۷❈
اینست یکی وصف زاوصاف کمالش
کندر دل وجان ظاهر واز دیده نهانست
کامنت ها