سیف فرغانی:آن عاشقی که طعمه عشق تو جان اوست از بهره خوردن غم تو دل دهان اوست
❈۱❈
آن عاشقی که طعمه عشق تو جان اوست
از بهره خوردن غم تو دل دهان اوست
همچون رهست پی سپر کاروان درد
از قالب آن پلی که بر آب روان اوست
❈۲❈
آن کو بجست و جوی تو پا در رکاب کرد
لطف تو تا بحضرت تو همعنان اوست
آن محتشم که او نبود مایه دار عشق
هر چیز را که سود شمارد زیان اوست
❈۳❈
وآنکس که هیچ ندارد بغیر تو
آنجا که هیچ جای نباشد مکان اوست
آن صادقی که بهر تو روزی بتیغ عشق
خود را بکشت زندگی دل نشان اوست
❈۴❈
وآنکو بعقل خویش ترا وصف می کند
تو دیگری و هر چه بگوید گمان اوست
وصاف حسنت ار بسخن بگذرد ز عرش
بی منتهای وصف تو حد بیان اوست
❈۵❈
در وصف تو که بهره ما زآن حکایتیست
آنکس فصیح تر که خموشی زبان اوست
وصلت پیام داد شبی سیف را و گفت
زآنجا که حسن منطق و لطف بیان اوست
❈۶❈
بحریست عشق و چون بکنارش رسی منم
هر جا تو از میان بدر افتی کران اوست
من کیستم که همچو منی را خبر بود
زآن سر که در میان تو و در میان اوست
کامنت ها