سیف فرغانی:در سمن با آن طراوت حسن این رخسار نیست در شکر با آن حلاوت ذوق این گفتار نیست
❈۱❈
در سمن با آن طراوت حسن این رخسار نیست
در شکر با آن حلاوت ذوق این گفتار نیست
ژاله بر برگ سمن همچون عرق بر روی او
لاله در صحن چمن مانند آن رخسار نیست
❈۲❈
دوش گفتم از لبش جانم بکام دل رسد
چون کنم او خفته و بخت رهی بیدار نیست
ای بشیرینی ز شکر در جهان معروف تر
شهد با چندان حلاوت چون تو شیرین کار نیست
❈۳❈
چون تو روزی مرهم وصلی نهی بر جان من
گر بتیغ هجر مجروحم کنی آزار نیست
بر دل تنگم اگر کوهی نهی کاهی بود
کآنچه جز هجر تو باشد بر دل من بار نیست
❈۴❈
تا درآید اندرو غمهای تو هر سو درست
خانه دلرا که جز نقش تو بر دیوار نیست
مستی و دیوانگی از چون منی نبود عجب
کز شراب عشق تو در من رگی هشیار نیست
❈۵❈
گر همه جانست اندر وی نباشد زندگی
چون کسی را دل ز درد عشق تو بیمار نیست
در سخن هر لفظ کندر وی نباشد نام تو
صورتش گر جان بود آن لفظ معنی دار نیست
❈۶❈
هرکه عاشق نیست از وصلت نیابد بهره یی
هرکه او نبود بهشتی لایق دیدار نیست
سیف فرغانی چو روی دوست دیدی ناله کن
عندلیبی و ترا جز روی او گلزار نیست
❈۷❈
چون مدد از غیر نبود صبر کن تا حل شود
« ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست »
کامنت ها