گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

شیخ محمود شبستری:مشو محبوس ارکان و طبایع برون آی و نظر کن در صنایع

❈۱❈
مشو محبوس ارکان و طبایع برون آی و نظر کن در صنایع
تفکر کن تو در خلق سماوات که تا ممدوح حق گردی در آیات
❈۲❈
ببین یک ره که تا خود عرش اعظم چگونه شد محیط هر دو عالم
چرا کردند نامش عرش رحمان چه نسبت دارد او با قلب انسان
❈۳❈
چرا در جنبشند این هر دو مادام که یک لحظه نمی‌گیرند آرام
مگر دل مرکز عرش بسیط است که آن چون نقطه وین دور محیط است
❈۴❈
برآید در شبانروزی کم و بیش سراپای تو عرش ای مرد درویش
از او در جنبش اجسام مدور چرا گشتند یک ره نیک بنگر
❈۵❈
ز مشرق تا به مغرب‌همچو دولاب همی گردند دائم بی‌خور و خواب
به هر روز و شبی این چرخ اعظم کند دور تمامی گرد عالم
❈۶❈
وز او افلاک دیگر هم بدین سان به چرخ اندر همی باشند گردان
ولی برعکس دور چرخ اطلس همی‌گردند این هشت مقوس
❈۷❈
معدل کرسی ذات البروج است که آن را نه تفاوت نه فروج است
حمل با ثور و با جوزا و خرچنگ بر او بر همچو شیر و خوشه آونگ
❈۸❈
دگر میزان عقرب پس کمان است ز جدی و دلو و حوت آنجا نشان است
ثوابت یک هزار و بیست و چارند که بر کرسی مقام خویش دارند
❈۹❈
به هفتم چرخ کیوان پاسبان است ششم برجیس را جا و مکان است
بود پنجم فلک مریخ را جای به چارم آفتاب عالم آرای
❈۱۰❈
سیم زهره دوم جای عطارد قمر بر چرخ دنیا گشت وارد
زحل را جدی و دلو و مشتری باز به قوس و حوت کرد انجام و آغاز
❈۱۱❈
حمل با عقرب آمد جای بهرام اسد خورشید را شد جای آرام
چو زهره ثور و میزان ساخت گوشه عطارد رفت در جوزا و خوشه
❈۱۲❈
قمر خرچنگ را همجنس خود دید ذنب چون راس شد یک عقده بگزید
قمر را بیست و هشت آمد منازل شود با آفتاب آنگه مقابل
❈۱۳❈
پس از وی همچو عرجون قدیم است ز تقدیر عزیزی کو علیم است
اگر در فکر گردی مرد کامل هر آیینه که گویی نیست باطل
❈۱۴❈
کلام حق همی ناطق بدین است که باطل دیدن از ضعف یقین است
وجود پشه دارد حکمت ای خام نباشد در وجود تیر و بهرام
❈۱۵❈
ولی چون بنگری در اصل این کار فلک را بینی اندر حکم جبار
منجم چون ز ایمان بی‌نصیب است اثر گوید که از شکل غریب است
❈۱۶❈
نمی‌بیند مگر کین چرخ اخضر به حکم و امر حق گشته مسخر

فایل صوتی گلشن راز بخش ۱۱ - قاعدهٔ تفکر در آفاق

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

دکتر امین لو
2021-09-03T00:19:29.5761014
قاعده تفکر در آفاق (ابیات ۲۱۱ تا ۲۴۱)  شیخ در جواب سؤال دومِ سایل که پرسیده بود کدامین فکر شرط راه است و شیخ جواب داده بود تقکر در آلاء شرط راه است، از بیت 113 تا اینجا در مورد ظهور هستی در نیستی، عوالم غیبیه، تحصیل کمالات معنوی، وصول به معاد که ظهور نیستی در هستی است، اتصال نقطه آخرین قوس معارج به نقطه اول قوس معارج و نهایتاً تطبیق عالم با کتاب قرآن مطالبی بیان نمود که شرح ابیات آن گذشت. در این قسمت تحت عنوان "قاعده  تفکر در آفاق"، مخاطب را به سیر در آفاق یعنی نگاه کردنِ عبرت آموز به افلاک، انجم واختلافاتِ سیر آن ها تذکر می دهد تا سالک از این روش به کمال قدرت الهی و تدبیر او در نظام عالم پی برده، سبب ارتقاء مدارج کمالش گردد. 211   مشو محبوسِ ارکان و طبایع     برون آی و نظر کن بر صنایع مراد از ارکان، ارکان اربعه یعنی عناصر چهار گانه آب، هوا، خاک و آتش است مراد از طبایع عبارت از حرارت، رطوبت، برودت و یبوست است. شیخ می فرماید که محبوس ارکان و طبایع مشو و پا را فراتر از آن ها بگذار و بر صنایع الهی نظر کن و در آن ها تأمل و تــدبیر نمــای تا از طریق آن ها پی به کمال قدرت و علم خداوندی ببری و از خاصیت انسانی بی بهره نمانی. 212   تفکر کن تو در خلق سموات    که تا ممدوح حق گردی در آیات شیخ می فرماید: در آفرینش آسمان ها تفکر کن و ببین که خداوند آن ها را به چه کیفیت آفریده است. چگونه به حرکت دائمی داشته است و از گردش آن ها چه اثرها و خاصیت هایی بروز می کند که در این صورت تو ممدوح حق خواهی شد و مصداق آیه کریمه «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ‌» خواهی شد. خداوند در این آیات تفکر کنندگان در خلق آسمان ها را با بهترین صفت «صاحبان خرد» تعریف می کند. 213  ببین یک ره که تا خود عرش اعظم     چگونه شد محیط هر دو عالم عرش اعظم بزرگترین جسم از اجسام عالم است و آن را فلک الافلک یا فلک اطلس نیز گویند در این فلک هیچ ستاره ای نیست و محیط بر هر دو عالم است و مراد از هر دو  عالم غیب و شهادت یا دنیا و آخرت است. 214   چرا کردند نامش عرش رحمان     چه نسبت دارد او با قلب انسان این بیت اشاره به این حدیث نبوی است که فرمود «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمن» رحمان اسم حق است که افاضۀ وجود بر موجودات ممکنه می کند، مظهر این اسم در عالم شهادت عرش است. برای اینکه با حرکت عرش، انواع، اجناس، اصناف، افراد و اشخاص بی نهایت از امتزاج عناصر اربعه بوجود می آیند. حال شیخ بر سبیل استفهام بیان می کند که بین قلب انسان و عرش رحمان چه نسبتی وجود دارد که پیغمبر (ص) این حدیث را بیان کرده است. باید دانست که در آفاق، عرش مظهر رحمان است و در انفس، قلب انسان مظهر اسم رحمان الهی است. هر لحظه حق در دل مؤمن متجلی می شود. 215   چرا در جنبشند این هر دو مادام     که یک لحظه نمی گیرند آرام چرا دل انسان و عرش رحمان هر دو مادام در حرکت و جنبشند و یک لحظه آرام نمی گیرند برای اینکه دل انسان و عرش رحمان هر دو مظهر اسم رحمان الهی هستند. رحمان الهی دائماً افاضۀ وجود بر ممکنات می کند چون با قطع این فیض، ممکنات به عدم می پیوندد. در صورتیکه اقتضای الهی حُبِّ ظهور است و اگر این حرکت یعنی فیض قطع گردد، عدم بوجود می آید که این با اقتضای الهی منافات دارد. 216   مگر دل مرکز عرش بسیط است   که این چون نقطه، آن دور محیط است «مگر» در این بیت به معنای گوئیاست. شیخ می فرماید گوئیا دل انسان مرکز عرش بسیط است و دل انسان مانند نقطه ای است و عرش نیز مانند دایره ای دور آن است و در بیت 214 که پرسیده بود نسبت دل با عرش چیست در این بیت جواب می دهد که نسبت دل با عرش، مثل نسبت مرکز دایره با محیط دایره است. چون عرش یا فلک اعظم آخرین دایرۀ افلاک است و مجموع حرکات به او مفوّض است و حرکت قلب انسانی درمرکز است و بالضروره حرکت دوری تابع حرکت مرکز است، پس حرکت عرش تابع حرکت دل است. 217  برآید در شبانروزی کمابیش      سراپای تو عرش ای مرد درویش این بیت اشاره به این عبارت است «لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ» مراد از درویش کسی است که دل مبارکش محل تجلی انوار الهی است. او کسی است که در تجلی الهی از خود فانی و به حق باقی گشته است. شیخ در این بیت می فرماید که عرش در شبانه روزکمابیش گرد سراپای تو ای مرد درویش می چرخد و در شبانه روز یک بار طواف درویش می نماید. مراد از این بیت آن است  که مدار افلاک بر ارباب قلوب و اصحاب کشف وشهود است. 218   از او در جنبش اجسام مدور      چرا گشتند یک ره نیک بنگر مراد « از او» عرش و فلک الافلاک و مراد از اجسام مدور افلاک و کواکب است. شیخ به طریق استفهام بیان می کند که یک ره یعنی یکباره نیک نگاه کن و ببین که چرا تمام افلاک و ستارگان بواسطه حرکت عرش یا فلک الافلاک در چرخشند. جواب مقدّر این سؤال آن است نفسی که محرک عرش است در قوه و تأثیر به مرتبه ای رسیده که فلک الافلاک را با هر چه در او هست به حرکت در می آورد. حرکت فلک الافلاک ذاتی و حرکت بقیه کواکب تابع اوست. 219   ز مشرق تا به مغرب هم چو دولاب     همی گردند دایم بی خور و خواب این افلاک و ستارگان با حرکت فلک الافلاک همچو دولابی بی خور و خواب از مشرق تا به مغرب می چرخند، قید بی خور و خواب در این بیت نشانۀ غایت عشق آن ها برای تحصیل کمالات است که برای آن آفریده شده اند. 220     به هر روز و شبی این چرخ اعظم   کند دور تمامی گرد عالم در این بیت سرعت حرکت چرخ اعظم یا فلک الافلاک را می خواهد بیان کند و می فرماید در طی یک شبانه روز این چرخ اعظم مسافت طولانی را به اندازۀ یک دور کامل عالم می چرخد. البته در مقایسه با حرکت زمین به دور خود که ذره ای از این جهان بیکران است حرکت چرخ اعظم که محیط بر کل عالم است، در مدت یک شبانه روز خورشیدی سرعت مافوق تصور خواهد بود. 221   وزو افلاک دیگر هم بدینسان              به چرخ اندر همی باشند گردان «وزو» اشاره به چرخ اعظم است که آن را فلک نهم نیز می گویند افلاک دیگر مقصود افلاک هشتگانه است. شیخ می فرماید:  به تبعیت از حرکت چرخ اعظم سایر فلک های هشتگانه معلق زنان در چرخشند و در این حرکت با چرخ اعظم که از مشرق  به مغرب می چرخد، همسویی دارند. 222    ولی بر عکس دور چرخش اطلس   همی گردند این هشت مقوس چرخ اطلس همان چرخ اعظم یا فلک نهم است که حرکت آن از مشرق به مغرب است. هشت مقوس عبارت از افلاک هشتگانه است که یک حرکت همسو با چرخ اطلس دارند و یک حرکت دیگر از جانب مغرب به مشرق دارند و در واقع بر عکس حرکت چرخ اعظم است. مفهوم این دو حرکت مخالف این است چرخ اعظم همراه با افلاک مجموعاً حرکتی دارند که در این حرکت افلاک تابع چرخ اعظم است در عین حال خودشان نیز حرکتی دارند که جهت آن برعکس دور چرخ اعظم است. 223   معدل، کرسی ذات البروج است     که او را نه تفاوت ، نه فروج است در هیأت قدیم، فلک کلی از نه فلک تشکیل شده است. فلک نهم را فلک الافلاک، فلک اعظم ، فلک اطلس، فلک غیر مکوکب (فاقد ستاره) و عرش می خوانند فلک هشتم را فلک البروج یا فلک ثوابت و یا کرسی می خوانند. فلک نهم ازمشرق به مغرب وفلک هشتم ازمغرب به مشرق می چرخد. اگر خط فرضی از محور چرخش این فلک ها عبور دهیم محل خروج این خط فرضی را قطبین فلک می گویند و دایرۀ عظیمه ای که بر این خط عمود است منطقه می نامند. نام منطقه فلک اعظم، معدل النهار و نام منطقه فلک هشتم، منطقه البروج است. افلاک همه متحد المرکزند که آن را مرکز عالم می گویند. قطبین فلک هشتم و نهم بر هم منطبق نیست. پس منطقۀ آن ها نیز بر هم منطبق نیست. وجه تسمیۀ معدل النهار از این جهت است که در فصلی از سال که خورشید روی این منطقه حرکت می کند، شب و روز بــا هـــم مساوی می شوند. وجه تسمیه منطقه البروج از این بابت است که برج های دوازده گانه که همان ثوابت  هستند، در آن قرار دارند. معدل النهار و منطقه البروج در دو نقطه متقابل همدیگر را قطع می کنند. یکی از این محل های تقاطع حمل و دیگری میزان است. حمل تقاطعی است که وقتی خورشید از مقابل آن عبورکرد به طرف شمال می رود. میزان تقاطعی است که وقتی خورشید از مقابل آن عبور می کند به طرف جنوب می رود. خورشید وقتی در مقابل حمل قرار می گیرد آن را اعتدال ربیعی و وقتی در نقطه مقابل آن یعنی در مقابل میزان قرار گیرد، آن را نقطه خریفی گویند. اعتدال ربیعی اول بهار و اعتدال خریفی اول پاییز است. فلک هشتم را به دوازده قسمت مساوی مثل قاچ های خربزه تقسیم کرده اند و هر کدام از آن ها را برج نامیده اند. هر کوکبی در محاذی هر کدام از این برج ها باشد می گویند آن ستاره در آن برج است. دور فلک را  که دوازده برج است به بیست و هشت قسمت تقسیم کرده اند که آن ها را منازل قمر می خوانند. بین فلک هشتم و نهم هیچ فاصله ای وجود ندارد و مثل لایه های پیاز به هم چسبیده اند. فلک نهم محیط بر فلک هشتم است. حال با توضیحات فوق معنی بیت چنین خواهد بود: معدل یعنی معدل النهار، کرسی ذات البروج (فلک هشتم)  است وبین این دو فلک تفاوت و فروج نیست. تفاوت به معنی دوری و فروج به معنی منفذ است، یعنی این دو فلک کاملاً بهم چسبیده و مماس هستند. در این بیت کرسی ایهام دارد یکی به معنای اینکه محل تمکّن و قرار گرفتن و دیگر به معنای فلک هشتم است و خیلی ظریف از این کلمه استفاده شده است. لازم به یادآوری است که در هیأت قدیم عقیده داشته که زمین درمرکز عالم قرار گرفته و خورشید و سایر افلاک دور آن هستند و خورشید دور زمین می چرخد. 224   حمل با ثور و با جوزا و خرچنگ    بر او بر همچو شیر و خوشه آونگ در بیت قبل که اشاره به ذات البروج نموده است در این بیت و بیت بعد بروج دوازده گانه را که در آن قرار دارد نام می برد. آونگ به معنی آویخته که به مناسبت خوشه که برج سنبل است آن را آورده است. 225   دگر میزان و عقرب پس کمان است  ز جدی و دلو و حوت آنجا نشان است  اسامی دوازده برج در دو بیت فوق به ترتیب آمده است دوازده برج به شرح زیر است حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو،  حوت 226 ثوابت یکهزار و بیست و چارند   که بر کرسی مقام خویش دارند کواکب بر دو نوعند، ثوابت و سیارات، کواکب سیاره هفت عددند که در ابیات بعدی خواهد آمد و ثوابت در هیأت قدیم یکهزار و بیست و دو عدد است ولی شیخ یکهزار و بیست و چهار آورده است. مکان ثوابت در فلک هشتم یا فلک کرسی است. حرکت این کواکب بسیار بطئی است بنحویکه به نظر ثابت می آید. 227 به هفتم چرخ، کیوان پاسبان است   ششم، بر جیس را جای و مکان است در هر یک از افلاک هفتگانه یکی از سیارات یا کواکب هست. در فلک هفتم ستارۀ زحل پاسبانی می کند در فلک ششم مشتری قرار دارد. 228   بود پنجم فلک، مریخ را جای      به چارم، آفتاب عالم آرای در فلک پنجم مریخ جای دارد و در فلک چهارم آفتابی که عالم را درخشان می کنند، جای دارد. 229    سیم زهره دوم جای عطارد     قمر بر چرخ دنیا گشت وارد فلک سوم جای زهره و فلک دوم جای عطارد است و قمر هم به چرخ دنیا وارد گشت یعنی در فلک اول فرود آمده است. 230  ز حل را جدی و دلو و مشتری باز    به قوس و حوت کرد انجام و آغاز هر یک از سیاره ها را قوت و ضعفی در بروج دوازده گانه یافته اند در یکی از برج ها نقطه قوت آن سیاره است و دیگری نقطۀ ضعف آن است. برجی که نقطۀ قوت برای آن سیاره است، خانۀ سیاره گویند و برجی را که نقطه ضعف آن سیاره هست وَبال آن سیاره گویند. بین خانه و وبال سیاره شش برج فاصله هست یعنی اگر خانۀ سیاره ای حمل باشد و بال آن میزان خواهد بود و الی آخر، هر  کدام از سیاره ها را دو خانه است پس دو وبال نیز خواهند داشت. چون سیاره زحل در بین سیاره ها در عالی ترین درجه یعنی فلک هفتم است از آن شروع  کرده و خانۀ آن را در بروج دوازده گانه، ذکر می کند و می گوید زحل در جدی و دلو خانه دارد و مشتری در قوس و حوت خانه دارد. 231  حمل با عقرب آمد جای بهرام     اسد خورشید را شد جا و آرام یعنی خانۀ سیارۀ بهرام یا مریخ برج های  حمل و عقرب است و خانه خورشید نیز برج اسد می باشد. 232    چو  زهره ثور و میزان ساخت گوشه      عطارد رفت در جوزا و خوشه خانه زهره، ثور و میزان شد و خانۀ عطارد، جوزا و خوشه گردید. 233    قمر خرچنگ را هم جنس خود دید    ذنب چون رأس شد یک عقده بگزید خانۀ قمر نیز برج سرطان شد و هردو این ها هم جنس هستند  چون هر دو سرد و تر هستند. در مورد معنی مصرع دوم باید گفت: آفتاب مداری دارد که از میان برج ها می گذرد و آن مدار را منطقه البروج می خوانند و ماه را مداری دیگر است این مدار، غیر از مدار آفتاب است، این دو مدار همدیگر را در دو نقطه مقابل قطع می کنند که به آن محل های تقاطع، عقدتین می گویند. نیمه ای از مدار ماه که شمال عقدتین است رأس و نیمۀ دیگر را که در جنوب عقدتین است، ذنب گویند و وجه تسمیه این است که آن ها را به سر و دم اژدها تشبیه کرده اند. پس معنی مصرع دوم چنین خواهد بود چون ذنب به رأس رسید در محل رسیدن آن ها بهم عقده بوجود آمد یا به عبارتی دیگر حد فاصل رأس و ذنب یک عقده است. رأس را سعد و ذنب را نحس دانسته اند و این به تجربه است. 234    قمر را بیست و هشت آمد منازل   شود با آفتاب آنگه مقابل در ابیات قبل توضیح داده شــده که دوازده بـــرج شامل بیست و هشت منزل است که به آن ها منازل قمر می گویند. پس بین دو برج متوالی دو و یک سوم منزل وجود دارد. منازل بیست و هشت گانه قمر را هر کدام نامی است که جهت پرهیز از اطالۀ کلام از ذکر نام آن ها صرف نظر می شود. قمر نور خود را از خورشید می گیرد و سیر قمر خیلی سریع است بدین ترتیب که خورشید در یک ماه فاصله دو برج را طی می کند در صورتیکه قمر در دو روز و نصفی فاصله دو برج را طی می کند. اگر ماه و خورشید در یک درجه قرار بگیرند در این صورت قمر در شعاع خورشید محو می شود و رؤیت نمی گردد. چون قمر از آفتاب به مقدار معینی گذشت، اصطلاحاً می گویند از تحت الشعاع خارج شده است وبه شکل هلال قابل رؤیت است و هر چه از آفتاب دورتر می شود نور آن بیشتر می گردد. وقتی مقابل آفتاب قرارگیرد تمام ماه دیده می شود که آن را بدر می گویند و بر عکس آن سیر به طرف آفتاب است که بتدریج از نور آن کم می شود تا به مرحلۀ تحت الشعاع برسد و در این صورت مجدداً محو می گردد. شیخ در این بیت می فرماید که برای قمر بیست و هشت منزل هست و پس از اینکه چهارده منزل طی کرد با آفتاب مقابل می شود که در آن صورت ماه، بدر کامل است و بتدریج از حالت مقابله دور می شود و نور آن کمتر می گردد. 235    پس از وی هم چو عُرجون قدیم است    ز تقدیر عزیزی کو علیم است این بیت اشاره به آیه «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ»  می باشد. عرجون چوب کجی است که از اصل خوشۀ خرما بعد از قطع آن در روی درخت باقی می ماند و شکل هلال دارد. شیخ در ادامۀ بیت قبل راجع به بیست و هشت منزل قمر اشاره فرموده اند. توضیح داده شد، وقتی قمر از حالت تحت الشعاع خارج گردید و به شکل هلال اول ماه ظاهر گردید و بالاخره به حالت بدر کامل رسید، بتدریج باز از نور آن کاسته می شود تا مجدداً به حالت هلال در می آید. البته هلال آخر ماه با هلال اول ماه از نظر جهت قوس کاملاً متفاوت و عکس هم هستند و از هلال آخر ماه در قرآن به عرجون تعبیر و تشبیه شده است . و شیخ نیزاز آیه قرآن استفاده کرده است. 236  اگر در فکر گردی مرد کامل    هر آئینه که گوئی نیست باطل این بیت اشاره به این آیه قرآن است. «یَتَفَکَّرُونَ‌ فِی‌ خَلْقِ‌ السَّمَاوَاتِ‌ وَ الْأَرْضِ‌ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ‌ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ‌ فَقِنَا عَذَابَ‌ النَّارِ» شیخ می فرماید: اگر در فکر، مرد کامل بشوی و به آفرینش زمین ها و آسمان ها و اختلاف حرکت هر یک از کواکب و آثار مظاهر آن ها نگاه کنی البته به این نتیجه خواهی رسید که این ها باطل نیستند و برای هر یک حکمتی عظیم است. 237    کلام حق همی ناطق بدین است   که باطل دیدن از ضعف یقین است این بیت نیز اشاره به این آیه قرآن است . «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ» شیخ با اشاره و استفاده ازاین آیه می فرماید که کلام قرآن این است که هر کس آفرینش زمین و آسمان ها را باطل دید از روی عدمِ ایمان و ضعفِ یقین می باشد.  238   وجود پشه دارد حکمت، اِی خام     نباشد در وجود تیر و بهرام این بیت نیز اشاره به این آیه قرآن است . «وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» پشه در بین موجودات مثل کوچکی است. بنابر این شیخ می فرماید: ای مرد خام و کار نیازموده، پشه که در مثل نمونۀ حیوان ضعیف و کوچکی است آن را نیز بدون حکمت نیافریده اند، یعنی هر چه در زمین آسمان می بینی از خُرد و بزرگ نشانه حکمت خداوندی هست، البته به شرطی که انسان اهل یقین باشد. حال وجود پشه به این خردی دارای حکمت است، چگونه می تواند در آفرینش عطارد و مریخ که کرات به آن عظمت هستند، حکمتی نباشد. 239   ولی چون بنگری در اصل این کار    فلک را بینی اندر حکم جبار اگر در افلاک و ستارگان نیکو نگاه کنی که آثاری از آن ها به عالم سفلی می رسد، متوجه خواهی شد که همۀ آن ها محکوم حکم ملک جبار هستند، یعنی حرکات آن ها به اختیار خودشان نیست و همه مجبور حکم الهی اند. 240    منجم چون ز ایمان بی نصیب است    اثر، گوید کزین شکل غریب است این بیت اشاره به این حدیث است: «من آمن بالنجوم فقد کفر» منجم کسی است که نجوم را مؤثر حقیقی و مستقل می داند و عقیده دارد که هر اثر که در عالم کون و فساد است از اشکال غریب افلاک و انجم است. به همین جهت این افراد مردود شرع شده اند و حدیث فوق در حق این افراد است. 241   نمی  بیند که این چرخ مدور     ز حکم و امر حق گشته مسخر در بیت قبل گفته شد منجم کسی است  که تأثیر افلاک و انجم را مستقل می داند. حال شیخ بر سبیل تعجب می فرماید که منجم نمی بیند که این چرخ مدور یعنی افلاک مسخر حکم و امر الهی هستند و هرچه حق می فرماید آن می کنند و حقیقت حال آنکه «لا مُؤثّرَ فی الوجود الا الله» یعنی افلاک و انجم مظاهر اسرار الهی هستند  و اگر تأثیری دارند تأثیر آن ها از جانب خداست. شیخ در دو بیت فوق منع از افراط وتفریط می کند. از یک طرف می گوید که خلق افلاک و انجم باطل نیست بلکه حکمت بی نهایت در آفرینش آن هــاست. و از طرف دیگر قـایل به استقلال افعال آن ها نیست بلکه آن ها را مجبور حکم  الهی می داند.