گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

شیخ محمود شبستری:دگر گفتی مسافر کیست در راه کسی کو شد ز اصل خویش آگاه

❈۱❈
دگر گفتی مسافر کیست در راه کسی کو شد ز اصل خویش آگاه
مسافر آن بود کو بگذرد زود ز خود صافی شود چون آتش از دود
❈۲❈
سلوکش سیر کشفی دان ز امکان سوی واجب به ترک شین و نقصان
به عکس سیر اول در منازل رود تا گردد او انسان کامل

فایل صوتی گلشن راز بخش ۱۷ - جواب به سال اول

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

جعفر مصباح
2016-12-03T05:25:59
فکندی ار تو پرده از خویشنماند دیگر حکم گفته ازپیشهمه عشق ومعانی پیشه گرددبرون حکم دگر زاندیشه گرددج. م.
دکتر امین لو
2021-09-03T00:50:53.4772354
جواب سؤال چهارمین پرسش درباره احوال سالک و نشانه های مرد کامل (شرح ابیات از 31۳ تا 3۱6) 313   دگر گفتی مسافر کیست در راه    کسی کو شد ز اصل خویش آگاه در سؤال قبل از این پرسیده بود، «چه معنی دارد اندر خود سفر کن» در سؤال بعدی از چگونگی مسافر راه حقیقت سؤال می کند. لذا شیخ لفظ دیگر را در اول مصرع به همین مناسبت آورده و سؤال سایل را برای توجه دادن به مخاطب تکرار نموده است. در مصرع دوم خیلی مختصر و مجمل جواب سؤال را داده و فرموده است که مسافر راه حقیقت کسی است که از اصل خودش آگاه باشد. راجع به اصل انسان در ابیات قبل توضیح داده است، ولی به طور مجمل باید گفت: اصل انسان همان مرتبۀ جامعۀ الوهیت است و آنچه به عنوان نقش و صورت می بینیم، مراتب تنزل است که در اثر تجلی ذات احدیت و تعیّن بوجود آمده است، منتها تعیّن مراتبی دارد که انسان کاملترین آن ها است و انسان کامل در آخرین مراتب تنزلات و آخرین نقطه قوس نزولی و بدایت قوس صعودی قرار گرفته است. 314   مسافر آن بود کو بگذرد زود      ز خود صافی شود چون آتش از دود در این بیت حقیقت وجود را به آتش و تعیّن را به دود تشبیه نموده است. این تشبیه از آن جهت است که دود خود آتش نیست ولی دلیل آتش است. تعینات نیز اصل و حقیقت وجود نیست بلکه دلیل آن می باشند. شیح می فرماید: مسافر راه حقیقت کسی است که از شهوات طبیعی، مشتهیات انسانی و لذات جسمانی زود بگذرد و از خود صافی شود یعنی از ظلمتِ تعیّنِ خودی که حاجبِ نورِ اصل و حقیقت است، صافی شود و پردۀ پندار خودی را روی حقیقت کنار بزند. این امر را به جدا شدن آتش از دود تشبیه نموده است. 315    سلوکش سیر کشفی دان ز امکان      سوی واجب به ترک شَین و نقصان شَین به معنی عیب و مراد از آن اخلاق ذمیمه است. «سلوکش» یعنی سلوک سالک؛ «سیر کشفی» یعنی قطع منازل و مراحل به طریقۀ کشف و شهود که در مورد تفاوت آن با راه استدلالی در بیت 70 توضیح داده شده است؛ «امکان» عبارت از موجوداتی که عدم و وجود در مورد آن ها محتمل است و وجود آن بسته به ذات خود نیست؛ «واجب» موجودی است که وجود  اوبسته ذات خویش است. شیخ می فرماید: سیر وسلوک سالک عبارت از یک سیر کشفی است یعنی طی منازل و مراحل به طریقه کشف و شهود از مبدأ امکان به مقصد وجود است. مراد از مبدأ امکان نیز همان آخرین درجۀ تنزلات یا آخرین نقظه قوس نزولی است. مراد از واجب نیز ذات احدیت است. پس سالک در این سفر با کنار زدن پرده تعیّن به کشف حقیقت مطلق نایل می شود و به او می رسد. این سفر مثل هر سفر دیگر اسباب و لوازم و زاد و توشه ای نیاز دارد و آن اسباب و لوازم عبارت از ترک کلیه عیب ها، اخلاق ذمیمه و نقص هاست بنابر این فقط انسان کامل می تواند در این راه سفر کند. 316   به عکس سیر اول در منازل     رود تا گردد او انسان کامل مراد از سیر اول مراتب تعینات و تنزلات است که در ابیات قبل به طور کامل توضیح داده شده است. طبق عقاید این طایفه، چهل مرتبه است که از عقل کل شروع  بالاخره به انسان کامل ختم می یابد و این چهل مرتبه عبارت از منازلی است که در بیت 19 توضیح داده شده است. حال انسان در سیر صعودی برعکس سیر نزولی یا همان سیر اول باید تعینات را از خود کنار بزند و با سیر الی الله به مرتبۀ فنا فی الله برسد و نهایتاً باقی بالله گردد. این مرحله همان کمال انسانی است و مانند این است که قطره ای که از دریا جدا شده بود و مجدداً به بجر بی پایان می پیوندد.