گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

شیخ محمود شبستری:شنیدم من که اندر ماه نیسان صدف بالا رود از قعر عمان

❈۱❈
شنیدم من که اندر ماه نیسان صدف بالا رود از قعر عمان
ز شیب قعر بحر آید برافراز به روی بحر بنشیند دهن باز
❈۲❈
بخاری مرتفع گردد ز دریا فرو بارد به امر حق تعالی
چکد اندر دهانش قطره‌ای چند شود بسته دهان او به صد بند
❈۳❈
رود با قعر دریا با دلی پر شود آن قطرهٔ باران یکی در
به قعر اندر رود غواص دریا از آن آرد برون لؤلؤی لالا
❈۴❈
تن تو ساحل و هستی چو دریاست بخارش فیض و باران علم اسماست
خرد غواص آن بحر عظیم است که او را صد جواهر در گلیم است
❈۵❈
دل آمد علم را مانند یک ظرف صدف با علم دل صوت است با حرف
نفس گردد روان چون برق لامع رسد زو حرفها با گوش سامع
❈۶❈
صدف بشکن برون کن در شهوار بیفکن پوست مغز نغز بردار
لغت با اشتقاق و نحو با صرف همی‌گردد همه پیرامن حرف
❈۷❈
هر آن کو جمله عمر خود در این کرد به هرزه صرف عمر نازنین کرد
ز جوزش قشر سبز افتاد در دست نیابد مغز هر کو پوست نشکست
❈۸❈
بلی بی پوست ناپخته است هر مغز ز علم ظاهر آمد علم دین نغز
ز من جان برادر پند بنیوش به جان و دل برو در علم دین کوش
❈۹❈
که عالم در دو عالم سروری یافت اگر کهتر بد از وی مهتری یافت
عمل کان از سر احوال باشد بسی بهتر ز علم قال باشد
❈۱۰❈
ولی کاری که از آب و گل آید نه چون علم است کان کار از دل آید
میان جسم و جان بنگر چه فرق است که این را غرب گیری آن چو شرق است
❈۱۱❈
از اینجا باز دان احوال و اعمال به نسبت با علوم قال با حال
نه علم است آنکه دارد میل دنیی که صورت دارد اما نیست معنی
❈۱۲❈
نگردد علم هرگز جمع با آز ملک خواهی سگ از خود دور انداز
علوم دین ز اخلاق فرشته است نباشد در دلی کو سگ سرشت است
❈۱۳❈
حدیث مصطفی آخر همین است نکو بشنو که البته چنین است
درون خانه‌ای چون هست صورت فرشته ناید اندر وی ضرورت
❈۱۴❈
برو بزدای روی تختهٔ دل که تا سازد ملک پیش تو منزل
از او تحصیل کن علم وراثت ز بهر آخرت می‌کن حراثت
❈۱۵❈
کتاب حق بخوان از نفس و آفاق مزین شو به اصل جمله اخلاق

فایل صوتی گلشن راز بخش ۴۰ - تمثیل در بیان ماهیت صورت و معنی

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

روفیا
2015-04-04T12:57:12
البته همانگونه که شیخ گرانمایه می فرماید این صورت حدیث است و معنای ان این است که اگر دل خانه بت شد و هر چیزی از جمله تایید مردمان و اعتقادات مذهبی و غیر مذهبی و مقام و شهرت و سلامت هر چیزی در ان خانه کرد دیگر فرشته پا در انجا نمی نهد .
روفیا
2015-04-04T13:56:57
بیت :نه علم است آنکه دارد میل دنییکه صورت دارد اما نیست معنیرا حافظ اینگونه بیان می کند :این خرقه که من دارم در رهن شراب اولیاین دفتر بی معنی غرق می ناب اولیخرقه زهد و خواندن قران بدون درک معانی , صورت و نوشیدن می معرفت معنای دین و معنای علم است . مولانا نیز در جایی می فرماید :خاتم ملک سلیمانست علمجمله عالم صورت و جانست علم
امین کیخا
2012-11-27T03:03:43
اشاره به یک حدیث که اوردن نقاشی و تصویر به خانه را از زبان پیامبر منع می کند که البته استواری این حدیث جای تردید دارد البته باید شرایط بت پرستی زمان پیامبر اکرم ص را در نظر گرفت
عطا
2021-08-06T19:23:31.7497048
برو بزدای روی تخته دلدر شرح لاهیجی چنین آمده: برو بزدای اول تخته دل
دکتر امین لو
2021-09-04T17:53:22.3334023
تمثیل در بیان ماهیت صورت و معنی (ابیات ۵۶۸ تا ۵۹۶)  568             شنیدم من که اندر ماه نیسان                   صدف بالا رود از قعر عُمّان ماه نیسان ، هفتمین ماه رومی است که از بیست ودوم فروردین ماه شروع می گردد. صدف حیوانی است آبزی، تن او را که گوشتی است دو جسم سخت به نام صدف احاطه می کند. این حیوان دوجسم سخت را که مانند بال است هر وقت بخواهد می گشاید. شیخ می فرماید: شنیدم در ماه نیسان صدف از عمق دریای عمان به بالای آب می آید. دریای عمان در جنوب ایران است ولی در این بیت مراد مطلق دریاست . 569    ز شیب قعر بحر آید بر افراز       به روی بحر بنشیند دهن باز یعنی صدف از عمق دریا بر روی دریا می آید و در روی دریا دهان خود را باز می کند و منتظر آن می شود که یک قطره از باران نیسان بر دهان او ببارد. 570             بخاری مرتفع گردد ز دریا                         فرو بارد به امر حق تعالی یعنی از دریا در اثر تابش آفتاب و حرارتِ آن، بخاری مرتفع می گردد و بعد به امر حق تعالی تبدیل به باران شده، فرو می بارد. 571              چکد اندر دهانش قطره ای چند                      شود بسته دهان او به صد بند چند قطره از باران نیسان به دهان آن صدف می چکد و مانند رحمی که بر نطفه آبستن شود، صدف آبستن آن قطره می گردد و دهان او محکم بسته می شود، مانند اینکه با صد بند آن را بسته اند. 572               رود تا قعر دریا با دل پُر                      شود آن قطرۀ باران یکی دُرّ صدف با دلی که پر از قطره باران نیسان شده است، به قعر دریا می رود و هر روز صبح به روی دریا می آید تا از هوای بیرون استنشاق کند  و شب دوباره به قعر دریا می رود و چند روزی این کار را انجام می دهد تا آن قطره بارانی که در دلش جای گرفته بود به دُرّگرانبها تبدیل گردد. 573        به قعر اندر رود غواص دریا            از آن آرد برون لؤلوی لالا لؤلو بمعنای دُرّ است و لالا به معنای درخشان می باشد. غواص نیز شناگرانی هستند که به قعر دریا می رفته، صدف شکار می کنند. بنابراین معنی بیت چنین خواهد بوده: غواص به قعر دریا می رود  تا از آن صدف، درّ درخشان بیرون بیاورد. 574     تنِ تو ساحل و هستی چو دریاست        بخارش فیض و باران، علم اسماء است در مثالی که در چند بیت بالا آمده است، تن انسان مثل ساحل است و هستی نیز مانند دریا می باشد. درابیات قبل نطق را به ساحل تشبیه فرموده بود، دراین بیت خود انسان را به ساحل تشبیه کرده است. مراد آن است که نطق از لواحق بدن می باشد و در حقیقت ساحل انسان جامع است که هم شامل ظاهر و هم باطن اوست. مراد از بخار، فیض رحمانی است که فیض عامه می باشد و باران، عبارت از علمِ اسماء الهی است که از آن بخار فیض بر استعدادات و قابلیات انسانی به حکم (عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ) باریده است. 575       خرد غواص آن بحر عظیم است       که او را صد جواهر در گلیم است درابیات قبل هستی به دریا تشبیه شده بود، دراین بیت نیز خرد یعنی قوه عاقله را به غواص تشبیه فرموده اند. مراد از کلمة صد نیز بسیار و بیشمار می باشد و مراد از جواهر نیز علوم و معارف بقینی است. گلیم در لغت به معنی شال است که چیزها را در آن می بندند. مَثَلی هم هست، می گویند: فلان کس چیزها را در گلیم خود دارد. پس معنی بیت چنین خواهد بود: خرد یعنی قوه عاقله مانند غواص دریای بزرگ هستی است که علوم و معارف یقینی بسیار در گلیم دارد. 576      دل آمد علم را مانند یک ظرف       صدف بر علم دل، صوت است با حرف دل انسان به حسب جامعیتی که دارد برای علم اسماء که همانند قطرات باران نیسانی است به مثابه یک ظرف می باشد و هیچ علمی به حقیقت از احاطه او بیرون نیست و در واقع مانند قعر دریاست که صدف در آن جای می گیرد، تا قطرات باران، نیسان را به دُرّ و لولو تبدیل کند. صوت و حرف نیز برای علم دل مانند صدف می باشد تا آن قطرة باران را که مراد از آن همان علم است، پرورده، به ساحل نطق آورد. 577             نفس گردد روان چون برق لامع                      رسد زو حرف ها با گوش سامع همچنانکه در فصل بهار بادی بر دریا می وزد تا صدف ها را که منتظر قطره باران نیسان هستند، به محیط و جوانب ببرد، نفس انسانی نیز ماند برق درخشنده از قعر دل انسان، صدف های صوت وحرف را بیرون می آورد تا به گوش سامع برساند. 578       صدف بشکن، برون کن دُرّ شهوار           بیفکن پوست، مغزِ نغز بردار همچنانکه برای بیرون آمدن درّ شهوار باید صدف را شکست، برای بیرون آمدن معانی نیز باید صوت و الفاظ را که به مثابه همان صدف هستند، شکافت. تا زمانیکه صوت و حروف که به مثابه پوستند، شکافته نشوند، مغز نغز که همان معنی و حقایق علوم هستند، کشف و مشاهده نمی شوند. 579              لغت با اشتقاق و نحو با صرف                          همی گردد همه پیرامُنِ حرف لغت عبارت از دانستن معنی لفظ می باشد، اشتقاق آن است که بدانند هر لفظ از کدام لفظ دیگر مشتق شده است، نحو عبارت است از بکار بردن کلمه در جای مناسب خود و صرف عبارت است از گردانیدن لفظ به الفاظ دیگر. همه این ها پیرامون حرف می گردند تا معانیِ مقصود حاصل شود . 580             هر آن کو جمله عمر خود در این کرد                         به هرزه صرف عمر نازنین کرد هر کسی تمام عمر خود را فقط صرف دانستن این امور کند، یعنی دانستن لغت،  اشتقاق،  صرف و نحو بکند و به معانی نپردازد، چنین شخصی عمر نازنین خود را بیهوده صرف نموده است. 581      زجوزش قشر خشک افتاد در دست         نیابد مغز هر کو پوست نشکست طایفه ای که عمر خود را فقط صرف این قشریات می کنند، مانند کسی هستند که از گردو فقط پوست خشک آن را دارند که انتفاع از آن میسر نیست، بلکه باید آن پوست را شکست تا از مغز نغز آن استفاده کرد. 582              بلی بی پوست ناپخته است هر مغز                      زعلم ظاهر آمد علم دین نغز شیخ در بیت فوق که تعریضی به علوم قشری داشت، برای اینکه برای مخاطب موضوع مشتبه نشود، یادآور می گردد که این قشریات نیز مانند پوست آن گردو برای نگهداری مغز لازم است، یعنی هر کسی می خواهد از علوم دین استفاده ببرد، باید اول علوم ظاهری را که عبارت از صرف و نحو، اشتقاق و لغت است، بیاموزد، چون بدون آموختن آن ها بهره بردن از علوم دین و علم حقیقی میسر نیست. در نسخه ای دیگر به جای علم دین، علم دل آمده  است . 583      زمن جانِ برادر پند بنیوش       به جان و دل بُرو در علم دین کوش شیخ می فرماید: ای برادر عزیز از من که با تو اخوت دینی دارم، این پند را بپذیر و با جان و دل در کسب علم دین، جد و جهد نما. در نسخه دیگر مصرع دوم به این صورت آمده است (به جان و دل برو در علم می کوش ) 584              که عالِم در دو عالَم سروری یافت                     اگر کهتر بُد از وی مهتری یافت شیخ می فرماید: عالم در هر دو عالم سروری یافت، یعنی هم در این دنیا عزت پیدا کرد و هم ثوابی برای آخرت خود اندوخت و به واسطه علم اگر از همه کمتر بود به مقام مهتری و بزرگی رسید. 585      عمل کان از سَرِ احوال باشد               بسی بهتر ز علم قال باشد یعنی آن عمل و طاعت و عبادت که از سر احوال باشد، بسیار بهتر از علمی است که از روی علم قال باشد، زیرا غرض از علم قال دانستن کیفیات اعمال است و غرض از عمل، حصول احوال معنوی یا قرب و مشاهدۀ انوار تجلیات الهی است، بنابراین اگر از عملی غرض و مقصود اصلی که همان حصول احوال معنوی است، حاصل گردد، آن عمل مطابق علم نیز خواهد بود ولو این که آن شخص ظاهراً عالم نیز نباشد اما برعکس اگر کسی ظاهراً عالم باشد ولی  به آن عمل نکند و یا به اخلاق ذمیمه عمل کند از آن علم مقصود اصلی که عبارت از حصول احوال معنوی است، حاصل نخواهد شد . 586              ولی کاری که از آب و گل آید                     نه چون علم است کان کار دل آید مراد از آب وگل عبارت از تن وجسم انسان است. شیخ می فرماید: اگر کاری فقط محصول تن و جسم باشد و توأم با حال نباشد، این عمل مانند علم نیست، چون علم کار دل است و هر چیزی که منسوب به دل باشد، بهتر از آن چیزی است که منسوب به تن و جسم  است. از این دو  بیت سه حالت زیر را می توان استنتاج کرد: اول آن است که اگر عمل با حال و با علم توأم باشد بسیار مطلوب است. دوم اینکه عمل با حال باشد ولی با علم ظاهر توأم نباشد این حالت بهتر از علم قال است. سوم اینکه عملی نه با حال توام باشد و نه با علم، پایین تر از علم قال می باشد . 587     میان جسم و جان بنگر چه فرق است         که این را غرب گیری وآن چه شرق است شیخ می فرماید که به جسم و روح نگاه کن و ببین این دو با هم چه فرقی دارند. در مصرع دوم خود شیخ جواب می دهد: اگر جسم را غرب تصور کنی روح مانند شرق است، چون صفات کمال از علم و غیره در جسم پنهان بوده و انوار آن ها اعم از علم، حیات، قدرت و ارادت از شرق طلوع می نمایند. مراد از شرق در این بیت جان است . 588              از اینجا بازدان احوال اعمال                    به نسبت با علوم قال و با حال در بیت قبلی جسم را با جان مقایسه فرمود. در این بیت مراتب سه گانه اعمال بدنی علوم قال و حال را با هم مقایسه کرده و می فرماید: نسبت اعمال بدنی به علوم قال به مثابة نسبت جسم با جان است، چون علوم، کار دل است و مرتبه شرقیه دارد و اعمال بدنی، کار جسم است و مرتبه غربیه دارد. همچنین نسبت علوم قال با حال نیز مثل مقایسه جسم با جان است، یعنی علوم قال که علوم ظاهری هستند در مقایسه با حال که کشف و شهود می باشد، در مرتبه غربیه قرار دارد،  در صورتکیه حال در مرتبه شرقیه یا جان قرار دارد. به عبارت دیگر علوم قال نسبت به اعمال بدنی در مرتبه شرقیه است و نسبت به حال در مرتبه غربیه می باشد. اگر بخواهیم بین مراتب سه گانه فوق اولویت قایل شویم حال، اولی تر بوده و سپس علوم قال می باشد و اعمال بدنی در مرتبه آخر است . 589              نه علم است آن که دارد میل دنیا                           که صورت دارد اما نیست معنا شیخ می فرماید: آن علمی که روی به سوی دنیا دارد، آن علم نیست، چون علم حقیقی آن است که انسان را به آشنایی حق هدایت کند نه آن که موجب دوری از حق گردد. علمی که روی به سوی دنیا دارد از نظر صوری علم است ولی از نظر معنا علم نیست . 590             نگردد علم هرگز جمع با آز              مَلَک خواهی سگ از خود دور انداز مراد از علم در این بیت همان علم دین است که سبب طهارت نفس و زدودن اخلاق ذمیمه می شود. چنین علمی با آز و حرص و حب دنیا مجتمع نمی گردد. در مصرع دوم از بابت تمثیل می فرماید که اگر فرشته می خواهی باید سگ را از خود دور کنی. این مصرع اشاره به حدیث نبوی است که فرمود «لایدخل الملائکة بیتاً فیه کلب او تصاویر» حب دنیا وحرص و طمع به سگ تشبیه شده است 591        علوم دین ز اخلاق فرشته است               نیاید در دلی کو سگ سرشت است می فرماید: علوم دین که موجب طهارت وپاکی نفس است از اخلاق فرشته است و اخلاق فرشته با اخلاق سگی در یک جا مجتمع نمی گردد. بنابراین در دلی که آغشته به اخلاق سگی است، علوم دین وارد نمی شود . 592       حدیث مصطفی آخر همین است                 نکو بشنو که البته چنین است دراین بیت دوباره تاکید می فرماید: حدیث مصطفی همین است که در خانه ای که سگ باشد، فرشته نمی رود. یعنی حرص و آز با علم جمع نمی شود. در مصرع دوم مجدداً با تاکید می گوید: نیکو بشنو که معنی حدیث همین است و جز این نیست. 593              درون خانه ای چون هست صورت                            فرشته ناید اندر وی ضرورت به موجب حدیث مذکور در خانه ای که صورت و نقش باشد، فرشته بالضّروره وارد آن خانه نمی شود. 594             برو بزدای اول تختة دل               که تا سازد مَلَک پیش تو منزل شیخ می فرماید: لوح دل را از صورت ملکات ردّیه و صفات ذمیمه مثل حرص، آز، حب دنیا، حسد، شهوت، غضب، اوهام باطله، خیالات فاسده، وساوس شیطانی، هواجس جسمانی پاک کن و با آب ذکر، فکر،  توجه،  تصفیه و تجلیه،  بشوی تا دل تو شایسته منزل ملائکه گردد. مراد از ملائکه صورعلمیه حقند. 595             از او تحصیل کن علم وراثت                         ز بهر آخر ت می کن حراثت مراد از علم وراثت علم لدنّی است که مخصوص پیامبران و اولیاءالله است، این علم کسبی نیست بلکه به طریقة صفای باطن از بیغمبر به اولیاءالله  به ارث می رسد. اگر کسی دل خود را پاک نمود و شایسته منزل ملائکه کرد، در این صورت علم وراثت یا علم لدنی در دل او جایگزین می شود و ثمره آن علم،  سعادت اخروی است. بنابراین در مصرع دوم می فرماید که برای سعادت آخرت از آن علم حراثت کن. (حراثت یعنی زراعت و کشتکاری) 596              کتاب حق بخوان از نفس و آفاق                        مزیّن شو به اصلِ جمله اخلاق این بیت اشاره به این آیه کریمه است (سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ) معنی بیت چنین است: به تعلیم ملائک که صورتِ علمِ الهیّه اند، آیات صفات و اسماء الهی را از نفس خود که به منزله کتابی جامع است،  بخوان و همچنین در آفاق که کتابی علیحده و تفصیل کتاب نفس است، تفصیلِ آیاتِ صفات و اسماء الهی را بخوان تا بدین ترتیب به زینت علم و اخلاق مزین شوی. تمثیل در بیان ماهیت صورت و معنی (ابیات ۵۶۸ تا ۵۹۶)  568             شنیدم من که اندر ماه نیسان                    صدف بالا رود از قعر عُمّان ماه نیسان ، هفتمین ماه رومی است که از بیست ودوم فروردین ماه شروع می گردد. صدف حیوانی است آبزی، تن او را که گوشتی است دو جسم سخت به نام صدف احاطه می کند. این حیوان دوجسم سخت را که مانند بال است هر وقت بخواهد می گشاید. شیخ می فرماید: شنیدم در ماه نیسان صدف از عمق دریای عمان به بالای آب می آید. دریای عمان در جنوب ایران است ولی در این بیت مراد مطلق دریاست . 569    ز شیب قعر بحر آید برافراز       به روی بحر بنشیند دهن باز یعنی صدف از عمق دریا بر روی دریا می آید و در روی دریا دهان خود را باز می کند و منتظر آن می شود که یک قطره از باران نیسان بر دهان او ببارد. 570             بخاری مرتفع گردد ز دریا                   فرو بارد به امر حق تعالی یعنی از دریا در اثر تابش آفتاب و حرارتِ آن، بخاری مرتفع می گردد و بعد به امر حق تعالی تبدیل به باران شده، فرو می بارد. 571              چکد اندر دهانش قطره ای چند                     شود بسته دهان او به صد بند چند قطره از باران نیسان به دهان آن صدف می چکد و مانند رحمی که بر نطفه آبستن شود، صدف آبستن آن قطره می گردد و دهان او محکم بسته می شود، مانند اینکه با صد بند آن را بسته اند. 572               رود تا قعر دریا با دل پُر                       شود آن قطرۀ باران یکی دُرّ صدف با دلی که پر از قطره باران نیسان شده است، به قعر دریا می رود و هر روز صبح به روی دریا می آید تا از هوای بیرون استنشاق کند  و شب دوباره به قعر دریا می رود و چند روزی این کار را انجام می دهد تا آن قطره بارانی که در دلش جای گرفته بود به دُرّگرانبها تبدیل گردد. 573        به قعر اندر رود غواص دریا             از آن آرد برون لؤلوی لالا لؤلو بمعنای دُرّ است و لالا به معنای درخشان می باشد. غواص نیز شناگرانی هستند که به قعر دریا می رفته، صدف شکار می کنند. بنابراین معنی بیت چنین خواهد بوده: غواص به قعر دریا می رود  تا از آن صدف، درّ درخشان بیرون بیاورد. 574     تنِ تو ساحل و هستی چو دریاست        بخارش فیض و باران، علم اسماء است در مثالی که در چند بیت بالا آمده است، تن انسان مثل ساحل است و هستی نیز مانند دریا می باشد. درابیات قبل نطق را به ساحل تشبیه فرموده بود، دراین بیت خود انسان را به ساحل تشبیه کرده است. مراد آن است که نطق از لواحق بدن می باشد و در حقیقت ساحل انسان جامع است که هم شامل ظاهر و هم باطن اوست. مراد از بخار، فیض رحمانی است که فیض عامه می باشد و باران، عبارت از علمِ اسماء الهی است که از آن بخار فیض بر استعدادات و قابلیات انسانی به حکم (عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ) باریده است. 575       خرد غواص آن بحر عظیم است                که او را صد جواهر در گلیم است درابیات قبل هستی به دریا تشبیه شده بود، دراین بیت نیز خرد یعنی قوه عاقله را به غواص تشبیه فرموده اند. مراد از کلمة صد نیز بسیار و بیشمار می باشد و مراد از جواهر نیز علوم و معارف بقینی است. گلیم در لغت به معنی شال است که چیزها را در آن می بندند. مَثَلی هم هست، می گویند: فلان کس چیزها را در گلیم خود دارد. پس معنی بیت چنین خواهد بود: خرد یعنی قوه عاقله مانند غواص دریای بزرگ هستی است که علوم و معارف یقینی بسیار در گلیم دارد. 576      دل آمد علم را مانند یک ظرف       صدف بر علم دل، صوت است با حرف دل انسان به حسب جامعیتی که دارد برای علم اسماء که همانند قطرات باران نیسانی است به مثابه یک ظرف می باشد و هیچ علمی به حقیقت از احاطه او بیرون نیست و در واقع مانند قعر دریاست که صدف در آن جای می گیرد، تا قطرات باران، نیسان را به دُرّ و لولو تبدیل کند. صوت و حرف نیز برای علم دل مانند صدف می باشد تا آن قطرة باران را که مراد از آن همان علم است، پرورده، به ساحل نطق آورد. 577             نفس گردد روان چون برق لامع                     رسد زو حرف ها با گوش سامع همچنانکه در فصل بهار بادی بر دریا می وزد تا صدف ها را که منتظر قطره باران نیسان هستند، به محیط و جوانب ببرد، نفس انسانی نیز ماند برق درخشنده از قعر دل انسان، صدف های صوت وحرف را بیرون می آورد تا به گوش سامع برساند. 578       صدف بشکن، برون کن دُرّ شهوار           بیفکن پوست، مغزِ نغز بردار همچنانکه برای بیرون آمدن درّ شهوار باید صدف را شکست، برای بیرون آمدن معانی نیز باید صوت و الفاظ را که به مثابه همان صدف هستند، شکافت. تا زمانیکه صوت و حروف که به مثابه پوستند، شکافته نشوند، مغز نغز که همان معنی و حقایق علوم هستند، کشف و مشاهده نمی شوند. 579              لغت با اشتقاق و نحو با صرف                       همی گردد همه پیرامُنِ حرف لغت عبارت از دانستن معنی لفظ می باشد، اشتقاق آن است که بدانند هر لفظ از کدام لفظ دیگر مشتق شده است، نحو عبارت است از بکار بردن کلمه در جای مناسب خود و صرف عبارت است از گردانیدن لفظ به الفاظ دیگر. همه این ها پیرامون حرف می گردند تا معانیِ مقصود حاصل شود . 580             هر آن کو جمله عمر خود در این کرد                    به هرزه صرف عمر نازنین کرد هر کسی تمام عمر خود را فقط صرف دانستن این امور کند، یعنی دانستن لغت،  اشتقاق،  صرف و نحو بکند و به معانی نپردازد، چنین شخصی عمر نازنین خود را بیهوده صرف نموده است. 581      زجوزش قشر خشک افتاد در دست        نیابد مغز هر کو پوست نشکست طایفه ای که عمر خود را فقط صرف این قشریات می کنند، مانند کسی هستند که از گردو فقط پوست خشک آن را دارند که انتفاع از آن میسر نیست، بلکه باید آن پوست را شکست تا از مغز نغز آن استفاده کرد. 582              بلی بی پوست ناپخته است هر مغز                           زعلم ظاهر آمد علم دین نغز شیخ در بیت فوق که تعریضی به علوم قشری داشت، برای اینکه برای مخاطب موضوع مشتبه نشود، یادآور می گردد که این قشریات نیز مانند پوست آن گردو برای نگهداری مغز لازم است، یعنی هر کسی می خواهد از علوم دین استفاده ببرد، باید اول علوم ظاهری را که عبارت از صرف و نحو، اشتقاق و لغت است، بیاموزد، چون بدون آموختن آن ها بهره بردن از علوم دین و علم حقیقی میسر نیست. در نسخه ای دیگر به جای علم دین، علم دل آمده  است . 583      زمن جانِ برادر پند بنیوش        به جان و دل بُرو در علم دین کوش شیخ می فرماید: ای برادر عزیز از من که با تو اخوت دینی دارم، این پند را بپذیر و با جان و دل در کسب علم دین، جد و جهد نما. در نسخه دیگر مصرع دوم به این صورت آمده است (به جان و دل برو در علم می کوش ) 584              که عالِم در دو عالَم سروری یافت                         اگر کهتر بُد از وی مهتری یافت شیخ می فرماید: عالم در هر دو عالم سروری یافت، یعنی هم در این دنیا عزت پیدا کرد و هم ثوابی برای آخرت خود اندوخت و به واسطه علم اگر از همه کمتر بود به مقام مهتری و بزرگی رسید. 585      عمل کان از سَرِ احوال باشد             بسی بهتر ز علم قال باشد یعنی آن عمل و طاعت و عبادت که از سر احوال باشد، بسیار بهتر از علمی است که از روی علم قال باشد، زیرا غرض از علم قال دانستن کیفیات اعمال است و غرض از عمل، حصول احوال معنوی یا قرب و مشاهدۀ انوار تجلیات الهی است، بنابراین اگر از عملی غرض و مقصود اصلی که همان حصول احوال معنوی است، حاصل گردد، آن عمل مطابق علم نیز خواهد بود ولو این که آن شخص ظاهراً عالم نیز نباشد اما برعکس اگر کسی ظاهراً عالم باشد ولی  به آن عمل نکند و یا به اخلاق ذمیمه عمل کند از آن علم مقصود اصلی که عبارت از حصول احوال معنوی است، حاصل نخواهد شد . 586              ولی کاری که از آب و گل آید                     نه چون علم است کان کار دل آید مراد از آب وگل عبارت از تن وجسم انسان است. شیخ می فرماید: اگر کاری فقط محصول تن و جسم باشد و توأم با حال نباشد، این عمل مانند علم نیست، چون علم کار دل است و هر چیزی که منسوب به دل باشد، بهتر از آن چیزی است که منسوب به تن و جسم  است. از این دو  بیت سه حالت زیر را می توان استنتاج کرد: اول آن است که اگر عمل با حال و با علم توأم باشد بسیار مطلوب است. دوم اینکه عمل با حال باشد ولی با علم ظاهر توأم نباشد این حالت بهتر از علم قال است. سوم اینکه عملی نه با حال توام باشد و نه با علم، پایین تر از علم قال می باشد . 587     میان جسم و جان بنگر چه فرق است               که این را غرب گیری وآن چه شرق است شیخ می فرماید که به جسم و روح نگاه کن و ببین این دو با هم چه فرقی دارند. در مصرع دوم خود شیخ جواب می دهد: اگر جسم را غرب تصور کنی روح مانند شرق است، چون صفات کمال از علم و غیره در جسم پنهان بوده و انوار آن ها اعم از علم، حیات، قدرت و ارادت از شرق طلوع می نمایند. مراد از شرق در این بیت جان است . 588              از اینجا بازدان احوال اعمال                     به نسبت با علوم قال و با حال در بیت قبلی جسم را با جان مقایسه فرمود. در این بیت مراتب سه گانه اعمال بدنی علوم قال و حال را با هم مقایسه کرده و می فرماید: نسبت اعمال بدنی به علوم قال به مثابة نسبت جسم با جان است، چون علوم، کار دل است و مرتبه شرقیه دارد و اعمال بدنی، کار جسم است و مرتبه غربیه دارد. همچنین نسبت علوم قال با حال نیز مثل مقایسه جسم با جان است، یعنی علوم قال که علوم ظاهری هستند در مقایسه با حال که کشف و شهود می باشد، در مرتبه غربیه قرار دارد،  در صورتکیه حال در مرتبه شرقیه یا جان قرار دارد. به عبارت دیگر علوم قال نسبت به اعمال بدنی در مرتبه شرقیه است و نسبت به حال در مرتبه غربیه می باشد. اگر بخواهیم بین مراتب سه گانه فوق اولویت قایل شویم حال، اولی تر بوده و سپس علوم قال می باشد و اعمال بدنی در مرتبه آخر است . 589              نه علم است آن که دارد میل دنیا                      که صورت دارد اما نیست معنا شیخ می فرماید: آن علمی که روی به سوی دنیا دارد، آن علم نیست، چون علم حقیقی آن است که انسان را به آشنایی حق هدایت کند نه آن که موجب دوری از حق گردد. علمی که روی به سوی دنیا دارد از نظر صوری علم است ولی از نظر معنا علم نیست . 590             نگردد علم هرگز جمع با آز                  مَلَک خواهی سگ از خود دور انداز مراد از علم در این بیت همان علم دین است که سبب طهارت نفس و زدودن اخلاق ذمیمه می شود. چنین علمی با آز و حرص و حب دنیا مجتمع نمی گردد. در مصرع دوم از بابت تمثیل می فرماید که اگر فرشته می خواهی باید سگ را از خود دور کنی. این مصرع اشاره به حدیث نبوی است که فرمود «لایدخل الملائکة بیتاً فیه کلب او تصاویر» حب دنیا وحرص و طمع به سگ تشبیه شده است 591        علوم دین ز اخلاق فرشته است                  نیاید در دلی کو سگ سرشت است می فرماید: علوم دین که موجب طهارت وپاکی نفس است از اخلاق فرشته است و اخلاق فرشته با اخلاق سگی در یک جا مجتمع نمی گردد. بنابراین در دلی که آغشته به اخلاق سگی است، علوم دین وارد نمی شود . 592       حدیث مصطفی آخر همین است                  نکو بشنو که البته چنین است دراین بیت دوباره تاکید می فرماید: حدیث مصطفی همین است که در خانه ای که سگ باشد، فرشته نمی رود. یعنی حرص و آز با علم جمع نمی شود. در مصرع دوم مجدداً با تاکید می گوید: نیکو بشنو که معنی حدیث همین است و جز این نیست. 593              درون خانه ای چون هست صورت                           فرشته ناید اندر وی ضرورت به موجب حدیث مذکور در خانه ای که صورت و نقش باشد، فرشته بالضّروره وارد آن خانه نمی شود. 594             برو بزدای اول تختة دل                   که تا سازد مَلَک پیش تو منزل شیخ می فرماید: لوح دل را از صورت ملکات ردّیه و صفات ذمیمه مثل حرص، آز، حب دنیا، حسد، شهوت، غضب، اوهام باطله، خیالات فاسده، وساوس شیطانی، هواجس جسمانی پاک کن و با آب ذکر، فکر،  توجه،  تصفیه و تجلیه،  بشوی تا دل تو شایسته منزل ملائکه گردد. مراد از ملائکه صورعلمیه حقند. 595             از او تحصیل کن علم وراثت                      ز بهر آخر ت می کن حراثت مراد از علم وراثت علم لدنّی است که مخصوص پیامبران و اولیاءالله است، این علم کسبی نیست بلکه به طریقة صفای باطن از بیغمبر به اولیاءالله  به ارث می رسد. اگر کسی دل خود را پاک نمود و شایسته منزل ملائکه کرد، در این صورت علم وراثت یا علم لدنی در دل او جایگزین می شود و ثمره آن علم،  سعادت اخروی است. بنابراین در مصرع دوم می فرماید که برای سعادت آخرت از آن علم حراثت کن. (حراثت یعنی زراعت و کشتکاری) 596              کتاب حق بخوان از نفس و آفاق                   مزیّن شو به اصلِ جمله اخلاق این بیت اشاره به این آیه کریمه است (سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ) معنی بیت چنین است: به تعلیم ملائک که صورتِ علمِ الهیّه اند، آیات صفات و اسماء الهی را از نفس خود که به منزله کتابی جامع است،  بخوان و همچنین در آفاق که کتابی علیحده و تفصیل کتاب نفس است، تفصیلِ آیاتِ صفات و اسماء الهی را بخوان تا بدین ترتیب به زینت علم و اخلاق مزین شوی.