گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

شیخ محمود شبستری:قدیم و محدث از هم خود جدا نیست که از هستی است باقی دائما نیست

❈۱❈
قدیم و محدث از هم خود جدا نیست که از هستی است باقی دائما نیست
همه آن است و این مانند عنقاست جز از حق جمله اسم بی‌مسماست
❈۲❈
عدم موجود گردد این محال است وجود از روی هستی لایزال است
نه آن این گردد و نه این شود آن همه اشکال گردد بر تو آسان
❈۳❈
جهان خود جمله امر اعتباری است چو آن یک نقطه که اندر دور ساری است
برو یک نقطهٔ آتش بگردان که بینی دایره از سرعت آن
❈۴❈
یکی گر در شمار آید به ناچار نگردد واحد از اعداد بسیار
حدیث «ما سوی الله» را رها کن به عقل خویش این را زان جدا کن
❈۵❈
چه شک داری در آن کین چون خیال است که با وحدت دویی عین محال است
عدم مانند هستی بود یکتا همه کثرت ز نسبت گشت پیدا
❈۶❈
ظهور اختلاف و کثرت شان شده پیدا ز بوقلمون امکان
وجود هر یکی چون بود واحد به وحدانیت حق گشت شاهد

فایل صوتی گلشن راز بخش ۴۸ - جواب

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

دکتر امین لو
2021-09-07T21:12:30.2255494
جواب سؤال چهاردهم: در بیان فرق و جدایی قدیم و حادث (ابیات ۷۰۵ تا ۷۱۶) 705  قدیم و محدث از هم خود جدا نیست  که از هستی است باقی، دایما نیست شیخ می فرماید: قدیم یعنی ذات واجب الوجود از محدث یعنی عالم ممکنات جدا نیست. چون قدیم (واجب الوجود) می باشد که دائماٌ به صورت ممکنات تجلی و ظهور می نماید. می دانیم بقای ممکنات وابسته به هستی مطلق است و اگر ظهور حق به حسب شئون ذاتی به صورت محدث نباشد، عالم کثرات را همچنانکه بودِ حقیقی نیست، نمود نیز نخواهد بود. به همین مناسبت درمصرع دوم فرمود که از هستی است باقی، یعنی بقای وجود در کثرات به هستی مطلق ارتباط دارد. در ادامۀ مصرع دوم فرموده که «دائما نیست» یعنی اصلِ ممکنات، عدم است و به محض قطع فیضِ رحمانیِ ذاتِ واجب، ممکنات به عدم می پیوندند. به عبارتی دیگر ماهیت وجود در قدیم دائمی و در محدث غیر دائمی است. 706    همه آن است و این مانند عنقاست         جز از حق جمله اسم بی مُسمّی است عنقا یعنی سیمرع و آن مرغی است خیالی و در بال او همه الوان بال های پرندگان دیگر هست. این مرغ در عالم خارج مصداقی ندارد. در واقع اسم بی مسمایی است. به همین مناسبت شیخ، محدث یعنی عالم کثرات و تعینات را به سیمرغ تشبیه کرده است و این تشبیه بسیار ظریفی است. چون عالم کثرات نیز فی نفس الامر وجود واقعی ندارند و نمودِ بی بود هستند و هرچه در واقع هست، همان قدیم یا ذات احدیت می باشد که به صورت عالم کثرات تجلی نموده است. در مصرع اول«آن» اشاره به ذات واجب الوجود یا قدیم است و «این» اشاره به عالم کثرات یا محدث می باشد. پس معنی بیت چنین خواهد بود: همۀ هستی، ذات واجب الوجود است و عالم کثرات مانند سیمرغ است. همچنانکه سیمرغ اسم بی مسمایی است، غیر از حق یعنی عالم کثرات نیز اسم بی مسمایی است. 707     عدم موجود گردد؟ این محال است             وجود از روی هستی لایزال است بدانکه وجود همیشه باقی است و عدم نیز همیشه بر عدمیت خود می باشد و هرگز عدم تبدیل به وجود نمی شود. چون اگر چنین باشد قلب حقایق اتفاق می افتد. می دانیم قلب حقایق نیز ناشدنی است. بنابراین عالم ممکنات که در اول معدوم بوده اند، همیشه معدوم می باشند و وجود آن ها منحصراٌ مربوط به تجلی ذات قدیم است. به همین مناسبت شیخ در مصرع اول فرموده است: موجود شدنِ عدم، امری محال است و چون اگر چنین شود قلب حقایق اتفاق می افتد و به عبارتی دیگر موجود شدنِ عدم، امری اعتباری و از روی تعین است. در مصرع دوم فرموده که وجود از روی هستی لایزال است یعنی موجودیتِ وجود از جنبه هستی است و این امر دائمی و لایزال است.   708     نه آن این گردد و نه این شود آن   همه اِشکال گردد برتو آسان آن و این در این بیت اشاره به قدیم و محدث است لذا شیخ می فرماید: نه قدیم، محدث و نه محدث، قدیم می شود. چون اگر چنین شود، قلب حقایق رخ می دهد. قدیم بر هستی خود باقی و لایزال است و محدث نیز بر عدم خود دائمی است. وجود در محدث یک امر اعتباری بوده، در واقع یک نمود بی بود است. بنابراین در مصرع دوم می فرماید: اگر موضوع را فهمیدی همه اشکال تو برتو آسان گشته، شکوک و شبهات از تو مرتفع می شود، 709  جهان خود جمله امر اعتباری است چون آن یک نقطه کاندر دور ساری است حقیقت وجود یکی بیش نیست و آن نیز وجود ذات احدیت است. کل جهان یعنی عالم کثرات جملگی امر اعتباری است و یک نمود بی بود است، مانند اینکه اگر نقطه ای را با سرعت زیاد بچرخانی دایره ای نموده می شود. پس حقیقت اصلی همان یک نقطه است و دایره در واقع یک نمود بی بود است. عالم کثرات نیز به مثابۀ‌ دایره، یک نمود بی بود است و آنچه حقیقتاً وجود واقعی دارد، همان ذات احدیت است که به صورت عالم کثرات تعین پیدا کرده است. 710             برو یک نقطۀ آتش بگردان                   که بینی دایره از سرعت آن این بیت نیز با تعبیری دیگر اثبات موضوع بیت قبلی است. لذا شیخ بر سبیل تمثیل می فرماید: اگر اعتباری بودن جهان را باور نکردی برو از روی تجربه یک نقطۀ آتش را بگردان در این صورت از سرعتی که گردش آن نقطه آتش خواهد داشت تو دایره ای خواهی دید. به همین ترتیب است که وجود واقعی نیز بیش از یک حقیقت نیست و از سرعت تجدید تجلیات است که کثرات بی نهایت نمود پیدا کرده است ولی فی نفس الامر یک هستی بیشتر وجود ندارد. 711             یکی، گر در شمار آید به ناچار                    نگردد واحد از اعداد بسیار یکی در ابتدای مصرع اول یعنی واحد عددی. در این بیت شیخ مثال دیگری آورده است: اگر واحد عددی در شمار بیاید و تکراریابد، اعداد بی شماری حاصل می شود، ولی فی نفس الامر آن واحد بسیار نمی گردد و برهمان وحدت خود باقی است و در هر عدد دیگر همان واحد است که به تعداد تکرار می گردد. 712 حدیث ما سوی الله را رها کن به عقل خویش این را زان جدا کن ما سوی الله یعنی غیر حق، شیخ می فرماید: 1) وقتی دانستی که غیر وجود، هر چه هست عدم است 2) غیر او موجودی نیست 3) نمودِ نیستی به هستی است 4) کثرات نمود وهمی هستند 5) واحد حقیقی مانند واحد عددی دراعداد است 6) عالم کثرت در حقیقت امری اعتباری است ۷) هستی، حق است 8) خلق، نمایش وهمی و خیالی است، در این صورت حدیث ماسوی الله یعنی غیر حق را رها کن و به عقل خود رجوع نما تا بتوانی محدث را که عالم تعینات است از قدیم که واجب الوجود است جدا کنی. در این حالت یقین خواهی کرد که هستی مطلق که حق است هرگز متغیر نمی شود و دائماٌ بر یک قرار است، درصورتیکه عالم کثرات که نمود آن حقیقت می باشند، فانی و تغییر پذیرند. 713 چه شک آری در این کاین چون خیال است  که با وحدت دویی عین محال است شیخ می فرماید: چون دانستی که کثرات، ممکنات و محدثات خیال و نمود بی بود هستند و همچنین در وجود مطلق دویی عین محال است، در این صورت، چرا در این حقیقت شک می کنی، 714  عدم مانند هستی بود یکتا همه کثرات ز نسبت گشت پیدا همانگونه که وجود مطلق و هستی یکی بیشتر نیست، عدم نیز مفهوم واحد دارد و تعدد در او نیست چون غیر هستی جز نیستی و غیر نیستی جز هستی چیز دیگری نیست و باید دانست که مجموع کثرات از نسبت ظاهر شده اند، یعنی به واسطۀ نسبت و تعیناتِ بیشمار ذات از هم متمایز گشته اند. به عبارت دیگر اگر چه صفات و نسبت ها کثیرند اما ذات، واحد است و کثرت صفات، موجب تکثرِ ذات واحد نمی گردد 715             ظهور اختلاف و کثرت و شان                       شده پیدا ز بو قلمون امکان مراد از امکان در مصرع دوم اعیان ثانیۀ ممکنات می باشد که صور علمیه حقند که در بیت 3 توضیح داده شده است. تشبیه امکان (اعیان ثابته ممکنات) به بوقلمون از آن جهت است که بوقلمون مرغی است به رنگهای مختلف در می آید، ممکنات نیز به اعتبار «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» به صور مختلف تجلی می نماید. «شان» در مصرع اول به معنی امر و حال بوده، به «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»  اشاره دارد. پس معنی بیت چنین خواهد بود: ظهور اختلافات، کثرات و شئونات، از اعیان ممکنه (ممکنات) پیدا شده اند. چون در هر عینی از اعیان ثابته خصوصیاتی و قابلیتی هست و آن خصوصیت مظهر اسمی از اسماء الهیه می باشد که هیچ شیئی دیگر در آن خصوصیت با وی شریک نیست. باید دانست که کیفیت ظهور و انتشار کثرات بی غایت از ذات احدیت از شائبه کثرت در ذات او مبرا است. 716             وجود هر یکی چون بود واحد                   به وحدانیتِ حق گشت شاهد در بیت قبلی توضیح داده شد که هر شیئی از اشیاء با تعین خاص و ویژه از سایر اشیاء ممتاز می گردد و هیچ شئیی دیگر در آن ویژگی با او شریک نیست و به عبارتی دیگر میلیارد ها بلکه بی نهایت مخلوق از ازل الی الابد وجود دارد که هرکدام ویژگی خاصی خود را دارد و با همان ویژگی ازدیگر مخلوقات ممتاز می گردد و اگر چنین نبود از همدیگر متمایز نمی شدند. حکما گفته اند« ﻻ ﯾﺘﺠﻠـﯽ اﷲ. ﻓﯽ ﺻﻮره ﻣﺮﺗﯿﻦ، و ﻻﯾﺘﺠﻠﯽ ﻓﯽ ﺻﻮره اﺛﻨﯿﻦ» شیخ با استناد به این واقعیت است که می فرماید: چون وجود هر یکی از ممکنات با تعین خاص، واحد و منحصر به فرد است خودش دلیلی و شاهدی بر وحدانیت موجد آن گشته است.